تاریخ : ۱۰ فروردین ۱۳۹۰
سنگسر بودن

روان پزشک و کارشناس ارشد زبان شناسی

در مقاله ای که توسط دوست عزیزمان آقای محمد رضا ملائیان تحت عنوان منشور اخلاقی ارائه شده است نکاتی قابل تامل به چشم خورده از جمله ایجاب این سوال که اصولا چه نیازی است که ما ترک یا لر یا سنگسر( اینجانب موافق سنگسر بودن در مقابل سنگسری بودن هستمکه در ادامه توضیح داده خواهد شد) باشیم و یا جمله پایانی آن مقاله که میگوید “اگر به همه خصلتهای نیکو آراسته شویم دیگر نیاز نیست که سنگسری باشیم و انسان بودن کافی است” که به نوعی با کلیت مقاله در تقابل قرار میگیرد.
جهت روشن شدن مطلب لازم است نگاهی به مقوله نیازهای انسانی به عنوان یکی از مباحث علم روانشناسی داشته باشیم. رفتار ما انسانها بر اساس نیازهای درونی مان شکل میگیرد .نیاز به غذا ما را به جستجو و تلاش برای بدست آوردن آن ونیاز به گرما مارا به پوشیدن لباس وساختن سرپناه  و همینطور نیازهای دیگر هر کدام بنوعی ودر مسیری ما را به تلاش و تکاپو وا می دارد. در علم روانشناسی در زمینه مسئله نیاز بحث ها و مطالعات بسیاری بعمل آمده و شاخص ترین نظریه ای که در این باب در بین صاحبنظران این رشته مطرح است نظریه مازلو بوده  که به اختصار در اینجا جهت آشنایی همشهریان به آن اشاره گردیده  وسپس به بحث اصلی که نیاز به سنگسر بودن ماست بر می گردیم.( توضیحا جهت حفظ امانت نوشتار نظریه مازلو از سایت ان ال پی گرفته شده است.)

هرم مازلو

مازلو نیازهای اساسی انسان را در یک هرم جای داده است که دارای 5 طبقه است. طبقات پایین‌تر هرم نیازهای حیاتی‌تر و ساده‌تر و طبقات بالاتر نیازهای پیچیده‌تر ولی کمتر حیاتی را نشان می‌دهند. نیازهای طبقه‌های بالاتر فقط وقتی مورد توجه فرد قرار می‌گیرند که نیازهای طبقه‌های پایین‌تر برطرف شده باشند.

هرگاه فردی به طبقه‌ بالاتر حرکت کرد، نیازهای طبقه پایین‌تر چندان مورد توجه اصلی او نخواهد بود. اگر هم به صورت موردی به یک نیاز در طبقه‌های پایین‌تر احتیاج پیدا کند به صورت موقتی اولویت آن نیاز را بالا می‌برد ولی هرگز به صورت دائمی به طبقه پایین‌تر باز نمی‌گردد. به عنوان مثال یک شخص موفق از لحاظ تجاری که کارش را نیز دوست دارد در صورتی که مبتلا به سرطان شود (نیاز طبقه پایین: سلامتی) وقت و انرژی زیادی را برای بهبود یافتن صرف می‌کند، اما همچنان به کار و موقعیت‌اش به عنوان یک فرد موفق خواهد بالید و احتمالا در صورت توان به کارش باز خواهد گشت.

 

چهار طبقه پایین: نیازهای پایه

چهار طبقه اول هرم مازلو «نیازهای پایه» یا «نیازهای فقدانی» (Deficiency Needs) یا D-Needs نام دارند. این نیاز‌ها در صورتی که تامین شوند حس خاصی به فرد نمی‌دهند، اما در صورتی که تامین نشوند او را دچار اضطراب و نگرانی می‌کنند.

– طبقه اول: جسمانی و فیزیولوژیکی
دفع کردن، خوردن، نوشیدن، نفس کشیدن و …

– طبقه دوم: امنیت
امنیت شخصی در برابر جرائم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن، امنیت در برابر حوداث و بیماری‌ها

– طبقه سوم: اجتماعی
دوستی، صمیمیت، خانواده‌ی پشتیبان و با روابط مناسب داشتن
انسان‌ها به تعلق داشتن و پذیرفته شدن احتیاج دارند. این حس می‌تواند از سوی گروه‌های بزرگ (مانند باشگاه‌های ورزشی، اداره، گروه‌های مذهبی، سازمان‌های حرفه‌ای و …) یا گروه‌های اجتماعی کوچک (مانند اعضای خانواده، همسر یا دوست نزدیک، معلم، همکار یا هم‌تحصیل نزدیک، اشخاص مورد اعتماد و …) ایجاد شود. افراد همچنین نیاز دارند توسط دیگران دوست داشته شوند و آن‌ها را دوست داشته باشند‌ (چه از نوع جنسی و چه از نوع غیرجنسی).
در نبود چنین پذیرفته‌شدنی فرد در معرض تنهایی، اضطراب اجتماعی یا افسرده‌گی قرار می‌گیرد.

– طبقه چهارم: رضایت و احترام
انسان‌ها نیاز به احترام و رضایت دارند: «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران». افراد ممکن است برای کسب احترام و توجه دیگران به فعالیت‌های مختلفی دست بزنند (حرفه‌ای یا تفریحی). عدم تعادل در مورد این نیازها می‌تواند به کمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پایین، عقده‌های درونی و … منجر شود.

طبقه پنجم: نیازهای متعالی (نیازهای انگیزه‌بخش)

این نیازها به عنوان «نیازهای رشد‌دهنده» یا «نیازهای متعالی» یا B-Needs شناخته می‌شوند.

– نیازهای ذهنی و فکری (Cognitive): انسان‌ها نیاز دارند ذهن و فکر و هوش خود را گسترش دهند. این نیازها شامل خواست طبیعی انسان برای یادگرفتن، اکتشاف، دیدن نقاط جدید و خلق کردن می‌شود.

– نیازهای زیبایی‌شناسیک (Aesthetic): انسان‌ها برای رشد کردن (رسیدن به خودشکوفایی) به تصور زیبا یا چیزی که از لحاظ زیبایی‌شناسیک دلپذیر باشد نیاز دارند.

خودشکوفایی:
خودشکوفایی (Self-actualization) نیاز غریزی انسان‌ برای استفاده حداکثر از همه قابلیت‌ها و استعدادهایش، تلاش برای شکوفا کردن همه پتانسیل‌ها و تبدیل شدن به بهترین چیزی که امکان بودنش را دارد است.

به اعتقاد مازلو مرحله نهایی تکامل روان‌شناسیک فرد وقتی رخ می‌دهد که او از لحاظ برآورده شدن نیازهای پایه‌اش (طبقه‌های یک تا چهار) احساس امنیت و آرامش کند. در چنین وضعیتی، او تمرکز خود را بر شکوفا کردن استعدادهای نهفته‌اش برای تبدیل شدن به یک انسان موثر، خلاق، پخته و دارای بینش خواهد گذاشت.

خصوصیات افراد خودشکوفا از نظر مازلو

مازلو متوجه شده بود افراد خودشکوفا که از لحاظ توسعه روانی کامل‌ترین هستند در بسیاری از زمینه‌ها دارای خصوصیات شخصیتی مشترک هستند. این افراد:

– واقعیت‌ها و حقایق جهان (و خودشان) را می‌پذیرند (به جای انکار یا فرار از آن‌‌ها). درک شفاف و واضح‌تری از واقعیت‌ها دارند و راحت‌تر با آن‌ها کنار می‌آبند. آن‌ها تجربه‌ها، اشخاص یا اشیاء را بهتر ارزیابی می‌کنند و به خوبی می‌توانند پدیده‌های تقلبی، مزورانه یا فریبا را تشخیص دهند.

– در افکار و رفتارهایشان راحت و سبک‌بال هستند و فی‌البداهه تصمیم می‌گیرند یا می‌اندیشند. چندان دنباله‌رو قواعد مرسوم نیستند ولی آن‌ها را نادیده نیز نمی‌گیرند. ممکن است بر اساس رسم و قاعده یا عرف عمل کنند، اما هرگز اجازه نمی‌دهند عرف یا رسومات مانع از دسترسی آن‌ها از چیزی که مهم یا اساسی تلقی می‌کنند شود. آن‌ها به هیچ‌عنوان از بیرون تشویق نمی‌شوند و انگیزه‌ها و نیروی محرکه آن‌ها کاملا درونی است.

– به شدت خلاق و دارای تخیل قوی هستند. این خلاقیت لزوما تخصصی یا ویژه نیست بلکه خلاقیتی است که معمولا در همه افراد وجود دارد ولی در اثر قید و بندهای فرهنگی و عرفی خفه شده است. خلاقیت این افراد تازه، صریح و متفاوت است همان‌گونه که نگاه کودکان به مسائل صریح، تازه و معصومانه است.

– به حل مشکلات یا مسائل علاقه نشان می‌دهند و این محدود به خود فرد نمی‌شود، بلکه معمولا شامل مشکلات یا مسائل دیگران نیز هست. حل این مشکلات کانون اصلی توجه این افراد است که معمولا دارای نوعی ماموریت یا هدف فلسفی یا اخلاقی در زنده‌گی خود هستند.

– از لذت‌های اساسی و پایه‌ای زنده‌گی لذت می‌برند و پیوسته آن‌ها را می‌ستایند. آن‌ها از زنده‌گی روزمره ، طبیعت، بچه‌ها، موسیقی و روابط جنسی لذت می‌برند. آن‌ها به نیازهای غریزی و جسمانی خود با تحسین، هیجان، لذت، حیرت و نوعی از خود بی‌خود شدن نزدیک می‌شوند.

– با سایر افراد و انسان‌ها احساس نزدیکی، یگانه‌گی و محبت می‌کنند و این حس معمولا شرطی نیست و همراه با «بودن» و «وجود داشتن» آن‌ها حضور دارد.

– روابط شخصی عمیق دارند. آن‌ها می‌توانند به دوستان خود بسیار نزدیک شوند و عشق‌های بزرگ داشته باشند. در واقع آن‌ها قادرند «مرزهای فردیت» (ego boundries) خود را (بیشتر از توانایی سایر افراد) پاک کنند. نتیجه این است که این افراد دارای حلقه نسبتا کوچکی از دوستان خیلی نزدیک هستند و با تعداد افراد اندکی رابطه نزدیک دارند. آن‌ها در برخورد با بیشتر افراد صبور و مهربان هستند، اما در انتقاد از اشخاص مزور (hypocrates)، متکبر (pompous) یا خودبزرگ‌بین (self-inflated)؛ واقع‌گرا، صریح و تند هستند.

– روحیه آزادمنش و دموکرات دارند. این افراد عمیقا به دیگران و نظر آن‌ها فارغ از طبقه اجتماعی، باور سیاسی، نژاد، رنگ پوست و … احترام می‌گذارند و با آن‌ها رفتار دوستانه دارند. به نظر آن‌ها از هر کسی می‌توان چیزی آموخت؛ بنابراین به هر فرد به عنوان یک آموزگار بالقوه که می‌تواند دانش آن‌ها را افزایش دهد احترام می‌گذارند.

– از تنهایی و داشتن حریم خصوصی لذت می‌برند. ممکن است از موضوعاتی که همه را ناراحت می‌کند فاصله بگیرند (از دور نظاره‌گر دعوا باشند) یا حتی ممکن است تا حدی غیراجتماعی یا مردم‌گریز جلوه کنند.

– استقلال فرهنگی و محیطی دارند. این‌ افراد برای کسب رضایت واقعی به سایر افراد یا تایید فرهنگ عمومی وابسته نیستند، بلکه به توسعه شخصی و رشد پیوسته با توجه به استعدادها و منابعی که در دسترس دارند تکیه دارند. معنای زنده‌گی آن‌ها در این کلمات خلاصه می‌شود: «تصمیم‌گیری شخصی»، «حکومت شخصی بر زنده‌گی خود» ، فردی فعال و موثر و مسئول دارای نظمی خودانگیخته بودن (در برابر مفلوک و منتظر دستور یا نظر دیگران بودن)

– دارای سیستم اخلاقی شخصی هستند که درونی و از قدرت یا نفوذ بیرونی مستقل است. به شدت اخلاق‌گرا هستند و به خوبی مفاهیم «وسلیه»، «هدف» و «وسیله‌های لازم برای رسیدن به هدف» را درک می‌کنند و برای آن‌ها وزن‌های اخلاقی خودسنجیده دارند. همچنین باورهای اخلاقی این افراد معمولا با باورهای اخلاقی متداول فرق می‌کند.

– روحیه طنز فلسفی ولی غیربرخورنده دارند. آن‌ها معمولا به لطیفه‌هایی که برای گروهی از مردمان آزار دهنده است نمی‌خندند (مگر این‌که نوعی قرارداد یا رسم باشد که در یک لحظه خاص تصمیم به تبعیت از آن بگیرند). آن‌ها می‌توانند دیگران و از جمله خودشان را به باد طنز بگیرند، به خصوص وقتی احمق باشند یا بخواهند بزرگ باشند در حالی که کوچک‌اند. آن‌ها معمولا به سوی طنز هوشمندانه متمایل هستند.

– دارای قوه تمییز و تشخیص هستند و می‌توانند همه چیز را به صورت بی‌طرفانه (بدون حب یا بغض) بنگرند.

 

هرم مازلو، بدون عنوان و نام طبقات که باعث خواناتر شدن‌اش می‌شود.

 

همانطور که از مطالعه  این هرم بر می آید افراد در یک جامعه از سطح نیازهای متفاوت بر خوردار  و اکثریت در نیاز های اولیه که همانا نیازهای فیزیولوژیک وغریزی است مانده و در مسیر برآوردن آن به تکاپو می پردازند و هر چه این افراد در جهت بالفعل کردن ویژگی های بالقوه درونی خود تلاش کنند ( با مطالعه، خود سازی، تدبر، تعقل و اندیشه کردن در واقعیتهای جهان هستی از خود تا جامعه تا کائنات و ……) دغدغه فکری و موضوعات ذهنی آنها از نیازهای اولیه به سوی نیازهای متعالی تر سوق پیدا کرده ودر هرم از قاعده  به جایگاه های بالاتر نقل مکان کرده و نهایتا افراد کمی ممکن است به اوج قله خودشکوفایی برسند که وصف آنها در نوشتار ذکر شد.

نکته ای که حائز اهمیت بوده و توضیح آن ضروری است نحوه ارائه صورت مسئله است. بعنوان مثال غذا و تغذیه  زمانی می تواند  بعنوان یکی از نیازهای اولیه در نزد افرادی که در شرایط  بد اقتصادی و فرهنگی بسر می برند و این افراد تمام انرژی خود را جهت بدست آوردن یک لقمه نان برای سیر کردن شکم خود صرف و به چیزی ورای آن فکر نمی کنند مطرح باشد و در زمان یا موقعیت دیگرهمین مسئله غذا بعنوان یک مقوله ذهنی و علمی  در نزد افراد از ابعاد دیگری مانند چگونگی حل مسئله تغذیه ای  و یا نحوه استفاده کردن از حربه غذا و فقر توسط استعمار گران در جهت بهره کشی از جوامع تحت سلطه بعنوان صورت مسئله در نظر گرفته شود . طبیعتا گروه اول در کف هرم و گروه دوم در سطوح بالاتر و شاید هم در راس هرم واقع باشند.

مسئله تعلق داشتن به یک گروه و تعامل با گروه که ظاهرا در طبقه سوم از طبقات پنجگانه هرم یعنی در وسط بوده  جزو نیازهای متعالی تر نسبت به نیازهای  نباتی و امنیتی است. یعنی افرادی که به این سطح میرسند تعاملات اجتماعی را که در غالب ایجاد گروه هایی اعم از ورزشی، مذهبی، هنری و …. باشد را بعنوان یک نیاز روانی خود دانسته و خود را ملزم به شرکت در این تعاملات می نمایند و خلا وجود چنین تعاملاتی میتواند در آنها ایجاد اضطراب نماید.

نکته حائز اهمیت آنست که نوع گروه انتخاب شده میتواند بیانگر ضعف و عقب ماندگی ویا رشد یافتگی و نزدیک شدن به قله خود شکوفایی در نزد افراد آن گروه باشد. بدیهی است کسی که خود را جز و گروهی قرار می دهد که کارشان قمار و سرگرمی های بیهوده است با کسی که خود را با اهل دانش (دانش های سودمند) پیوند میدهد فرق بسیار است. نفر اول بنوعی در صدد فرار از خود است و نفر دوم  در صدد کشف و شکوفا کردن استعدادهای درونی خود و این دو هرچند احساس نیاز به تعلق یافتن و شرکت در گروه دارند یکسان نبوده و این از مضامینی است که بایستی در کار با هرم نیازها مورد دقت قرار داد.

حال به بحث اصلی خود بر می گردیم و آن سنگسر بودن ماست  و جنس سوژه بعنوان مداری است که افراد حول آن تشکیل یک گروه بعنوان جامعه سنگسری یا سنگسر زبانان را تشکیل می دهد و بمانند مسئله غذا که پیشتر به آن اشاره شد خود می تواند افراد زیادی را با انگیزه های متفاوت  به دور خود جمع کند. گروهی که بر اثر تصادف در یک خانواده سنگسری بدنیا آمده و صرفا به زبان سنگسری آشنایند تا افرادی که صرفا این نیاز در خود دیده که از روزمرگی درآمده و تعلق به گروه داشته باشند ولی در همین سطح متوقف و همانگونه که در مقاله منشور اشاره شده است افتخارشان به خر زنجیر و دستگیرچو و… می باشد و بس تا گروه سومی که مد نظر اصلی مایند افرادی را شامل می گردد که احساس سنگسر بودن در آنها بعلت بالندگی وجودی آنها ایجاد شده بدانگونه که نیاز به تعلق در این گروه موجب ایجاد غنای درونی، استقلال وجودی، ریشه داشتن و هویت یابی و …. شده که این دستاوردها موجب مستحکم شدن دنیای درونی آنها شده بنحوی که این افراد بعلت قدرت وجودی بدست آمده بیشتر تاثیر گذار می شوند تا تاثیر پذیر و ژرف نگر شده و این توانایی را پیدا میکنند که از سرمایه تنهایی خود بنحو احسن استفاده نمایند.

از سنگسر بودن خود بعنوان یک هویت فردی لذت برده و از اینکه خداوند یکی از گنجهای گرانبهای خود را در اختیار آنها قرار داده به خود می بالند و سعی بر آن دارند که هم گنج را بخوبی بشناسند و هم قدر آن را بدانند و هم در پاسداشت و حفظ و حراست آن کوشا باشند. نگاه این افراد به مقوله سنگسری یک نگاه کور و متعصبانه نیست، جهانی فکر می کنند و مقطعی عمل می کنند. جهانی از این نظر که در نزد هر قوم وملت دیگری داشتن هویت موجب رشد و بالندگی آنها شده تا آنجائیکه حتی بسیاری از این جوامع بدون داشتن تاریخ (ترکیه واسرائیل و….)بعلت اهمیت این نیاز برای خود هویت ساخته اند. آنگاه قدردان و پاسبان هویت خود شده واز حکمتهایی که خداوند در این موهبت برای آنها قرار داده بهره مند می شوند.موهبت هایی همچون اعتماد به نفس، سلامت روحی و روانی، آرامش و … که میتواند در سایه داشتن این هویت و تعلق داشتن به این گروه بدست آورد.

آری ما سنگسر و نه سنگسری هستیم. چرا که سنگسری بودن صرفا تعلق داشتن به یک مکان را میرساند ولی سنگسر بودن داشتن یک هویت بزرگ و متصل بودن به یک فرهنگ و تمدن را معنی میدهد.ممکن است متولد هر شهر ویا بزرگ شده هر نقطه دیگر در این جهان باشیم ولی وقتی به این محور یعنی هویت و فرهنگ و تمدن سنگسری که از نظر صرف جغرافیایی گستره بزرگی از طالقان تا کاشمررا در بر میگیرد وصل باشیم پس سنگسر هستیم و در وجود هر فرد سنگسر می توان سر چشمه های اصات و دیرینگی را از باستان تا بحال پیدا نمود. از نگاه این فرد یاغیان سنگسر نیز جزو اسطوره ها خواهند بود. زیرا آنها بجای آنکه بره وار در مقابل شرایط روزگار زندگی کنند، حرکت کردند. ولی بعلت مقطع زمانی ای که در آن می زیستند نمی دانستند چگونه بایستی اعتراض نمود. حرکت و جوشش را از زندگی آنها درس میگیرند و نه صرفا نوع دستگیرچو و تفنگشان.

در پایان و بمنظور جلوگیری از اطاله کلام با توجه به ویژگی هایی که در متن برای افراد خودشکوفا ارائه شده است می توان رویکرد سنگسرهایی که به راس خودشکوفایی نزدیکترند را به مقوله سنگسر بودن را بصورت ذیل ارائه نمود.

– بعنوان یک واقعیت وجودی سنگسر بودن خود را پذیرفته وبا درک شفاف این مسئله و پی بردن به آثار مفید و معجزه گر آن بعنوان یک موضوع هویتی و نقش آن در سلامت فردی و خانوادگی و… زمینه های مثبت آن را تقویت  و زمینه های منفی آن را تجزیه وتحلیل و با پی بردن به نقاط ضعف در صدد حل آن بر می آیند.

– در اندیشه های خود راحت و سبکبال بوده و جو گیر شرایط نمی شوند. با درک عمیق از دیرینگی فرهنگ و تمدن خود سعی خود را پاس داشتن و نگاهبانی این فرهنگ دیرین قرار داده و بدور از گرایشات غلطی که در جامعه در زمینه آموزش زبان بوجود آمده است اهتمام خود را در انتقال این فرهنگ و زبان دیرین  بعنوان یک میراث گرانبها به فرزندان خود بکار گرفته و از تجربه سایرین در خصوص بهترین گزینه آموزش کمک میگیرند.

– با استعانت از قدرت خلاقیت خود که در اثر قید و بند های عرفی- فرهنگی خفه نشده است در جهت اعتلای فرهنگ سنگسری و زبان سنگسری بعنوان بارزترین ویژگی و شناسه این هویت تلاش می نمایند.

– از آنجائیکه احساس مسئولیت با هدف فلسفی اخلاقی داشته و نسبت به حل مشکلات دیگران نیز علاقه نشان می دهند لذا در این مقوله نیز اگر دوستان ودیگرانی را ببینند که نسبت به این موضوع دچار سردرگمی و یا بنوعی دچار مشکل و مسئله هستند در جهت کمک به آنها از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزند.

– با توجه به گرایش آنها به لذت بردن ازموهبتهای الهی در زندگی و شاد زیستن از دیرینگی فرهنگ خود و از ماهیت آن بعنوان گلی از گلستان زبانهای ایرانی و حتی جهانی لذت برده و احساس بالندگی به آنها دست داده و در همنشینی و هم کلام شدن با دیگر سنگسرها و صحبت به زبان سنگسری احساس خوب  و سازنده و انگیزه بخش دارند.

– روحیه دموکراتیک و آزادمنشی را در همه ارکان زندگی و خصوصا این موضوع بکار گرفته و نسبت به دیگرانی که ایده مخالف دارند و یا نسبت به هویت سنگسری خویش بینش کافی پیدا ننموده ویا حتی در پندار و کردار خود نوعی از خود بیگانگی دارند رفتار دوستانه داشته و با اعتقاد به این گفته باستانی منسوب به زرتشت جهت مبارزه با تاریکی شمشیر نکشیده بلکه چراغ می افروزند.

– باتوجه به اینکه زمینه های درونی قوی در خود ایجاد کرده اند لذا در زندگی خود تنهایی را بعنوان یک سرمایه نگریسته ودر کنار سایر مطالعات و اندیشه ای که در زمینه کاری و تخصصی خود در فرصتهای تنهایی خود دارند از ارائه طرح و برنامه ای که موجب اعتلای فرهنگ سنگسری شود لذت برده و در تشخیص بین هدف و وسیله دچار سردرگمی نشده و میدانند تعلق داشتن به یک هویت ریشه دار و یک جامعه با فرهنگ و زبان دیرین  موجب اعتلای وجودی آنها گشته و نیازهای متعالی آنهارا در زمینه مسائل شناختی و اعتماد به نفس و سلامت روان اغنا خواهد نمود.

برچسب‌ها:


6 پاسخ به “سنگسر بودن”

  1. کیا گفت:

    با سپاس فراوان از شما عزیز نگارنده

    مقاله بسیار سودمند و پر محتوایی بود

  2. پارسا گفت:

    دایره شناخت برای همه موجودات عالم مراتیی دارد
    شناخت از خود ِ ازشناخت سفلی شروع می شود و به شناخت اعلی
    که همان شناخت خدای رحمان است ختم می گردد.
    شناخت سفلی را همه موجودات عالم از جمله انسان
    با ابزارهایی که با اوست (حواس پنچگانه) در می یابد.
    شناخت اعلی مرتبه ای از معرفت است که عالم و همه اجزای عالم را برخواسته از سرچشمه دانشی می داند و علم را چیزی
    تجلی معرفت و شعور الهی نمی داند در این مرتبه شناخت محو می شود
    چرا که چیز مجهولی وجود ندارد که بخواهد شناخته شود به قول مولانا
    شربت اندر شربت است. با سپاس پارسا

  3. دکتر صداقتی گفت:

    “من عرف نفسه فقد عرف ربه”
    هر کس خود را شناخت پس به تحقیق خدای خود را شناخته است.

  4. پارسا گفت:

    ضمن تشکر از مقله شما در هرم مازلو نیاز به خداشناسی دیده نمی شود ایا بهتر نیست هرمی از نیازهای انسانی تهیه کنیم که جامعیت بیشتری داشته باشد.

  5. توکای مقدس گفت:

    از همان روزی که دست حضرت قابیل
    گشت آلوده به خون حضرت هابیل
    از همان روزی که فرزندان آدم
    زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
    ادمیت مرد
    گرچه آدم زنده بود…

  6. رها گفت:

    درود برشما مقاله ی بسیار شکیل وپرمحتوی یی بود ومن خیلی از

    مطالعه ی آن لذت بردم باآرزوی سلامتی وموفقیت روزافزون برای شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات