تاریخ : ۱۸ آبان ۱۳۹۱

دلتنگم،دلتنگ بوی کاهگلی که پس از نم باران فضای شهرم را غرق در عطری میکرد که در هیچ کجا نخواهی یافت. دلتنگم،دلتنگ طابَره ، رَف ،تُرنه ودیوارهای بلندی که توسط مادران خوش سلیقه مان با دوغاب گچ سفید میشد(ازدوندن).
نمیدانم چه بر سر معماری شهرم آمد و معمارانش؟چرا دیوارهای کاهگلی با دربهای چوبی زیبا که با گُل میخ ،حلقه زنانه، حلقه مردانه وکولّیم مُزَّین شده بود جای خودرا به آجر وسنگ داد؟ مگر دربهای چوبی که توسط مادران خوش ذوقمان با پارافین برّاق میشد چه اشکالی داشت؟هر گز زیبایی این دربها که با یک کادر سفید(گچی) ویک کادر قرمز(خاک رُس) که همواره نو نوار میشدند را از یاد نمیبرم.
صبحهای زود ،زن هر خانه ای جلوی درب خانه را آب و جاروب میکرد.قدم که به کوچه میگذاشتی جاری بودن زندگی را با تمام وجودت حس میکردی و رِخوَت و سستی نا خود آگاه رخت بر میبست.
دلتنگم،دلتنگ طاق و قوسهایی که فضای اطاق و راهروها را جلوه ای تاریخی میداد.تیرهای چوبی سقف که با تخته های کوچک(لَت)پوشانده ومعمار شناسه خودرا دروسط سقف بر روی همین تخته ها مینگاشت . ازکودکی برایم جذاب بود و همیشه نظرم راجلب میکرد نوشته رنگینی که بر سقف خانه پدری خودنمایی میکرد:
بنّا: استاد محمدعلی حیرانی – تاسیس 1341 (زنده یاد استاد محمد علی دانایی فرد که یادش گرامی و روحش شاد)
دلتنگم ، دلتنگ گچبریهایی که تماما با دستهای هنرمند بنّای سنگسری جان میگرفت . پنجره های چوبی مُشبّکی که هنر نجاّر سنگسری بود و در غیاب شیشه کار نورگیری و تهویه خانه را انجام میداد.
چه شد که امروز با یک نگاه گذرا از فراز شهر ، به وضوح می بینیم که از سنگسر سر سبز چیزی بجز یک شهر رنگ پریده باقی نمانده؟کجا رفت آن درختان سربفلک کشیده ای که هر کدام نشانی خانه ای بود از بلندای قلعه پائین یا الله صُفِه؟ چه بر سر دشت سرسبز و جاری ذلال جویهایش آمد؟کجا رفت شکوفه باران باغهای ژُورندِه و راهبند و تپه سَر؟
آیا هنگام آن نرسیده که حداقل بصورت نماد ملی شهرمان ،در چند نقطه از شهر معماری قدیم را بازسازی و درمعرض دید فرزندانمان قرار دهیم .مگر معماری ما چه چیزی از ابیانه کم دارد که قطبیت گردشگری آن همین نوع معماری است. باید کاری کرد که از گریستن بر ویرانه های شهر مشکلی حل نخواهد شد.
با سپاس – بختیار ذوالفقارخانی – پائیز1391

برچسب‌ها:, ,


13 پاسخ به “درنگی بر ویرانه های شهرمان”

  1. ناصر طاهركرد گفت:

    سلام آقای ذوالفقارخانی
    از مطلب زیبا و نوستالژیک شما لذت بردم.
    مرثیه ای بر فرهنگ و معماری قدیم سنگسر.
    یادم می آید در محرم یکی از سالها( شاید 10 یا 15 سال پیش)، دکتر احمد نادعلیان به همراه همسر و فرزندش در کنار یکی از این ویرانه ها( که اکنون جایش را به عمارتی چند طبقه داده است)آه حسرت می کشید و لنز دوربین عکاسی اش را روی گچبری های قدیمی، طاقچه ها(تاوره ها)و تیرهای چوبی فروریخته میزان می کرد.
    گویی او گچبری و طاقچه و تیر چوبی و گولی را موجودات زنده ای می پنداشت که با مخاطب صاحب درد خود حرف ها و خاطره ها داشتند.حق هم همین بود.تحسینش کردم.
    آنروزها آنقدر گرم روزمره گی هایمان بودیم که پرده های گوشمان مویه های ضعیفِ برخاسته از این خرابه ها را نمی شنید.
    گویی حسگرهای نوستالژیک ما به خواب ابدی فرو رفته بود!
    این روزها اما، حسگرهای ما به کار افتاده اند. اما چه سود؟
    چند خانه یا محله قدیمی باقی مانده که بتوان آن را از گزند تخریب رهانید و به عنوان نمادی از گذشته تاریخی شهر حفظ کرد؟
    شاید هنوز هم دیر نشده است.
    اما اگر هم دیر شد، می توان محله ای را با معماری قدیمی در گوشه ای از شهر بازسازی کرد. درست مثل یک شهرک سینمایی!
    در عین حال باید برای حفظ خانه های قدیمی شهر فکری کرد. احساس شما را درک می کنم.

    • بختیار ذوالفقارخانی گفت:

      باسپاس از مهر شما
      ناصر عزیز بزودی عمارتی در سنگسر را معرفی خواهم کرد که مرحمی بر این درد خواهد بودو دوست داران سنگسر را امیدوار خواهد کرد.همین امشب قصد ارسال آنراداشتم که با توجه به تعداد زیاد عکس،وحجم آن میسر نشد.
      یاد اولین تئاتری که در سنگسر اجرا کردیم بخیروروح دو عزیزی که همبازی ما در آن تئاتر بودند و به شهادت رسیدند غرق در نور

  2. beidaghifar گفت:

    salam
    aghaye zolfaghar khani man ba shoma movafegham v akhodam ham delam baraye boye kahgel va manazeli por ramzo raz ba memariye asil tang shodeh
    hamin ax haie ke jenab ali dar matn gharar dadid ghabeliyate tarmim va estefadeh dar zamineh ye gardeshgari ro darand
    sepas az matne zidatun va inke delsuze farghange amighe sangesari hastid
    shad bashid va hamvareh sabzo javan

    • بختیار ذوالفقارخانی گفت:

      دروودوسپاس از مهر شما.
      این ویرانه ها دیگر نفس آخرشان را کشیده اند اما بناهایی در شهرمان وجود دارد که هنوز نفس میکشند اما بسختی…نیازمنددمی مسیحایی هستندبرای نجات .خانه هایی با 3دری و5دری.با تابره ورف و دیوارهای بلند قرمز وسفید.بادربهای چوبی و کُلّیم والبته حیاطی که درختانش سر به فلک کشیده اند.بزودی در همین سایت نمونه ای از این بنا ها را تقدیم حضور خواهم کرد که همه سنگسریها با دیدن آن برپیشینیان خود و معماری شهرشان خواهند بالید.

  3. صفا گفت:

    بختیار جان پتولو و بخوسر سر جاش هست ،تو و خیلی از جوان ها از این شهر رفتید و موفق شدید (این یک اصل است هر سنگسری از سنگسر برود بیرون موفق می شود)وای که ما ماندیم پیر شدیم و ریشه هم دیگر را اساسی زدیم و حالا شهری داریم مخروبه و غریب نواز وای بر ما کوفیان …..

  4. اصابتی گفت:

    دوست عزیزم بختیارجان
    باعرض سلام :نوشته های شمابسیاردلنشین وواقعیت است واین راهم بایدبپذیریم که اگرکوتاهی درمدیریت شهری شده است نسل خودمان نیزمقصرهستیم به دلیل مهاجرت امسال من وشماو……دیگربه فکرشهرمان نبودیم غیرازمحرم وعیدنوروزو….
    درنتیجه نسل جدیدواژه های رف -تاوره -مدبق رافقط شنیده است

    • بختیار ذوالفقارخانی گفت:

      جناب اصابتی گرامی
      متاسفانه کوتاهی در مدیریت شهری از نسلهای قبل وجود داشته .بنظر شما من یا شما اگر فرصت ادامه تحصیل یا کار مناسب در شهرمان داشتیم مهاجرت میکردیم؟
      من به شما اطمینان میدهم سنگسری هر جای این کره خاکی که باشد قلبش برای سنگسر میتپد.نسل جدید و قدیم ندارد. اما اگر هر کدام از ما بنا به توان خود کاری انجام دهیم اوضاع فرق خواهد کرد. فقط برای مثال عرض میکنم:از مدتهاپیش در پیج (فقط سنگسر)مسابقه ای بنام لغات سنگسری براه انداخته ام که هفتگی است. باورتان نمیشود چقدر استقبال شده ،آنهم بیشتر از نسل جوان،هم از سنگسر هم از دیگر نقاط ایران ودنیا.
      اگر تمکن مالی نداریم قلم که داریم؟زبان که داریم؟ الان هم که شکر خدا با کمک اینترنت دنیا تبدیل به یک دهکده شده.

  5. سنگسری گفت:

    چه شد که امروز با یک نگاه گذرا از فراز شهر ، به وضوح می بینیم که از سنگسر سر سبز چیزی بجز یک شهر رنگ پریده باقی نمانده؟

    جواب : آقای ذوالفقارخانی ، مدیریت شهری ضعیف باعث شد تا این سرسبزی و زیبایی سنگسر و دشت هایش از بین برود و جای خود را به ساختمان های بلند و بد شکل و بد نما بدهد .

    • بختیار ذوالفقارخانی گفت:

      دروود
      باید عرض کنم متاسفانه با نظر شما موافقم.تاسف من بخاطر اینکه بنظر میرسدهماهنگی با بومیان کمتر انجام میشود یا اصلا انجام نمیشود. برای نمونه از یکی ازدوستان پرسیدم دریا دریا آبی که از چشمه ضلع شمالغربی میدان امام بیرون میامد چه شد؟چرااز آن برای ایجاد آبشار دائمی در قلعه پایین استفاده نشد؟(با توجه به اینکه قلع پایین خیلی پایین تر از میدان امام است و آب بصورت ثقلی تا انجا بالا خواهد رفت)
      جواب آن دوست متاثرم کرد:چون آب آنجا شخصی بوده به قیمت 10میلیون تومان به یک گاوداری در بیابانهای پشت گل رودبار فروخته و به آنجا لوله کشی شده!!!!!این کار را باید شهرداری انجام میداد و بعد از آبشار به هر کجا که دوست داشت اجاره میداد و منبع دائمی در آمد برای خودش درست میکرد.از آنطرف هم با خاموش شدن پمپ آب آبشار قلع پایین مردم مجبور به تحمل آن منظره زشت (سیاه و خزه ای)نمیشدند

  6. بختیار ذوالفقارخانی گفت:

    دوست من
    پیر شدن امریست اجتناب ناپذیر.حق با شماست.با بالاتر رفتن سن دلتنگیها بیشتر خودنمایی میکنددر روزگاری که روزمره گیهاکمتر فرصت میدهد خدمت دوستان برسیم و عرض ادب کنیم.الان هم همان روحیه در من زنده است و هربار که بزمین میخورم با انرژی بیشتری ازجا بلند میشوم و ادامه میدهم.
    ظاهرا شما هم در جمله آخرتان اشاره به دلتنگی دارید واین نشان میدهد شما هم جوان نمانده اید(:
    دوست من:بخاطر تمام کوتاهی هایم طلب بخشش دارم واز دور دستان مهربانتان را میبوسم

  7. دوست گفت:

    داری پیر میشی بختیار! از گل کردن حس نوستالوژیکت معلومه! هی هی دلم میگیره !آن بچه شیطان که در کوچه بازار بخوسر و پستهلو میدوید و آن نوجوان پر شر و شوری که سعی میکرد دوچرخه سواری یاد بگیرد واز بارها و بارها افتادن در کوچه های خاکی و زخم باکی نداشت و زمانی هم که دوچرخه کورسی گرفت چه بی پروا در تنها خیابان شهر با آن شیب تندش میراند و نگرانی دوستش را از اینکه خدای نکرده ترمزش ببرد را درک نمیکرد تا جوانی و آنچه خود دانی و کمتر تحویل گرفتن دوست … همه مثل صحنه های فیلم ازذهنم میگذرد و دلم تنگ میشودبرای آن روزها

  8. بختیار ذوالفقارخانی گفت:

    سپاس سرکار خانم غنیان

  9. معصومه غنیان گفت:

    بسیار عالی،دروووووووووووود
    منتظر گزارش های بعدی می مانیم.با ادبیات زیبا و پوشش جامع تصویری،خیلی مرسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات