تاریخ : ۲۱ آبان ۱۳۹۱
یک پیاله تنهایی
حمید مستخدمین حسینی

به اشک های گرم هنرمند بزرگ مردمی این سرزمین جناب آقای جمشید مشایخی عزیز  و پیام صمیمی ناصر حسینی مهر در کنسرت گروه بامداد

همین پسین ثانیه های مه اندود بود

که گفته بودمت :

هذیان مسافری بی چراغ در شب

به همین واژه های خلاصه شده در سکوت شبیه است .

مسافری هزار ساله که تمامی سروده های کهن را از حفظ

ولی باز

راه در بیراهه و بیراهه در راه می پیماید .

و شبی فریاد برآورد

آه از این دل پر رویا

از این دل پر تشویش

دیشب پرنده ای قریب را به خواب دیده بود

که آوازش را در میان مه گم کرده بود

و از اجتماع مبهم کوران خط خورده بود .

×××××

دیشب پرنده ای غریب را به خواب دیده بود

که راز دریا را با کویر درمیان نهاده بود

دریغا دریغ

کویر گلستان نشد

دریا خشکید.

و فریاد برآورد :

از چه رو اینگونه به من مینگرید ؟

مگر نه از قبیله بارانم ؟

مگر بی بهره ام از شوکت ابر؟

این همه نگاه پر سوال از برای چیست ؟

چشم بگشائید

چشم بگشائید

و به میهمانی قبیله خیس من آئید

ویک پیاله

تنها یک پیاله تنهائی با من بنوشید.

حمید مستخدمین حسینی

سنگسر 91/8/20


42 پاسخ به “یک پیاله تنهایی”

  1. حمید م حسینی گفت:

    سلام بر فرانس عزیز
    ته چشی بلا .
    تو ادر خاره چیه .
    دروووود و بدرووووود

  2. فرانس گفت:

    آفرین به حمید خان، آب در کوزه ما تشنه لبان میگردیم

  3. انگیزه هاشمیانی گفت:

    دلتنگی یعنی اینکه بنشینی با خاطراتت و یاد اون کسی که دوستش داری ولی نیست بهش فکر کنی اونوقت یه لبخند بیادرو لبت ولی چند لحطه بعد شوری اشکهات همه ی اون شیرینی خاطراتتو از یاد ببره !!!!

  4. انگیزه هاشمیانی گفت:

    میگن از ادمها بپرسیدکه یک شب چند روز طول میکشه؟؟! مطمئن باشیدکسانی که به شما می خندند ادمهای تنهایی نیستند!

    • حمید م حسینی گفت:

      هاشمیانی گرامی
      درود برشما
      به روی چشم
      ضمنا پیام دومتان بسیار تامل برانگیز بود .
      دروووود و بدرروووووود

  5. انگیزه هاشمیانی گفت:

    درودبی پایان برشما همشهری عزیز.نوشته ی سرشار از احساس وزیبای شما رو خوندم بسیار عالی و شیوابود ولی استاد گرامی انچه که بیشتر از بیان دلتنگیهامون و واگویه ی تنهاییهانون که صد البته همه ی ما ادمها در این عصر دچارش هستیم نیاز داریم و ازیه هموطن سنگسری انتظار میره داشتن شور وامید و به پا کردن یه حماسه ی نو برای اتحاد وهمدلی بین سنگری هاست که این به کمک فرهیختگانی چون شما میسرمیشه . به هر رو ازخوندن نوشته ی زیباتون لذت بردم واز ایزد منان ارزوی موفقیت روزافزون براتون دارم .برقرار باشید وپایدار.شب وروز بر شماخوش باد

  6. ناصر تورانیان گفت:

    استاد عزیز و گرامی برادر بزگوارم با این مطالب زیبا و گرم زبان از گفتن ستایش متن در دهان نمی چرخد همیشه پایدار باشید

  7. چالژ گفت:

    اب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
    یار دبستانی من عالی بود .
    تد بگردی

    • حمید م حسینی گفت:

      چالژ عزیز
      در مقابل روانی طبع و احساس زیبای شمااین چند مصرع ما پس دادن درس نزد استاد میباشد.
      دروود و بدروود

  8. ناصر گفت:

    حمید جان بسیار عالی بود منتظر کارهای دیگر شما هستیم. بسیار استفاده کردیم.بدروود

  9. فرهاد مستخدمین گفت:

    سلام
    حمیدجان خیلی قشنگ بود

  10. جعفرمکیان(اصناف) گفت:

    سلام
    استادحمید مستخدمین حسینی
    گاهی باران همه ی دغدغه اش باغچه نیست…گاهی از غصه تنها شدنش میبارد …!!!

  11. حمید م حسینی گفت:

    بختیار عزیز
    ته چشی بلا
    با این پیامهای گرمتان انرژِی مضاعفی گرفتم
    درررررووووود و بدروووووود

  12. بختیار ذوالفقارخانی گفت:

    تبریک میگم حمید عزیز.بسیار زیبابود

  13. حمید گفت:

    محمد علی نازنین
    درود بر نگاه تیزبین شما

  14. محمدعلی مستخدمین گفت:

    حمیدعزیز
    بسیارعالی بود.به نظرمن تنهایی مدنظر جنابعالی بسیارزیباودنیای بزرگسیت بعضی ها باانزوا اشتباه گرفتند

  15. علیرضا قندیان گفت:

    جناب آقای ناصر طاهرکرد با عرض سلام و احترام باید خدمت شما عرض کنم که از حضرتعالی بعنوان مجری نکوداشت استاد مشایخی دعوت شده بود ولی با توجه به شرایط خاصی که شما داشتید متاسفانه نتوانستیم در خدمت شما باشیم . از طرفی آقای دائیان و آقای مسلمان هم جزء مدعوین بودند اما این عزیزان هم تشریف نیاوردند . نکته مهم تر اینکه پوشش تصویری این نکوداشت بعهده همکاران شما در سازمان صدا و سیما بود .تبلیغات شهری اعم از بنر و پوستر هم به جای خود . پس عوامل اجرائی نکوداشت استاد مشایخی را قصوری نیست . با تشکر از یادآوری شما

  16. علیرضا قندیان گفت:

    حمید جان سلام . تنهایی شاید بهترین وسیله برای شناخت دوست و دشمن است تا بدانی چه کسی سراغت را می گیرد و چه کسی نه .هنرمند هیچ وقت تنها نیست زیرا همیشه با هنرش خلوت می کند و درد دل را با هنرش می کند .پس باید سعی کنیم همه هنرمندان در کنار هم بمانند تا دشمنان دوست نما بین ما فاصله نیندازند .دوستت دارم .

  17. صمدیان گفت:

    وام از شاعری که نمی شناسمش نم نم باران به می خوارن خوش است رحمت حق بر گنه کاران خوش است بدرود بدرود بر همه گرامییان

  18. بهروزمستخدمین گفت:

    بسیار عالی و زیبا نوشتی

  19. ناصر طاهركرد گفت:

    سلام حمید عزیز.
    ای کاش توفیق حضور در آن مراسم را می یافتم.
    گزارش هایش را که می خواندم ( مخصوصاً یادداشت ” باغ کوچکی به نام سنگسر” به قلم هنرمند گرانمایه ناصر حسینی مهر )،آه حسرت بود که از نهاد خسته ام برمی آمد.
    پیاله تنهایی ات را نوشیدم.
    می خواهم از قطعه ی قشنگت برای منظور دیگری استفاده کنم.
    ما سنگسری ها اساساً به تنهایی و عزلت عادت داریم.
    کارهایمان بی هیاهو و بی غوغا است.
    می ترسیم اگر آوازه گری کنیم ریا بشود!
    می ترسیم اگر خبری از گردهمایی مان منتشر شود، گرفتار چشم زخم خلایق شویم!
    به همین منظور دوست داریم آیین هایمان را در سکوت خبری برگزار کنیم.
    عجب است که جمشید مشایخی به مهدیشهر بیاید، اما دعوتی از صدا و سیمای استان صورت نگیرد!
    اگر روابط عمومی مان را تقویت کنیم، دیگر مجبور نیستیم پیاله هایمان را در تنهایی بنوشیم!
    برنامه ریزان و برگزارکنندگان مراسم جسارت مرا ببخشند.
    بگذریم.
    دوست پژوهستانی من، امیدوارم چرخ های پژوهستان دوباره به حرکت درآید و نام حمید مستخدمین حسینی بار دیگر در بین نویسندگانش بدرخشد.

    • حمید گفت:

      سلام ناصر عزیز
      من هم دلم برای پژوهستان تنگ شده است
      یادتان هست ٱرزوها داشتیم اما …
      درووود و بدروووود

  20. فاضل مستخدمين حسينی گفت:

    پسر عموی مهرآیینم…جمید بزرگوار

    سیاه مشق زیر را که در بروشور کنسرت نگاشته بودم در اینجا تقدیم تو باد به رسم سپاس از قلم مهر آگینت…

    وام خواهی از رند شیراز:
    ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟

    سخن از مرامنامه عشق است…از اساسنامه رندی…
    از تسلسل عیّاری…
    سخن از خط پرگار عشق بازی ست…دایره رندانِ عالم سوز…
    آنجا که امن و آسایش بلاست….
    همان که گدایی درگه اش طرفه اکسیر و قبای اطلسین فرقتش را به نیم جو بهاست…
    سخن از مرکز پرگاریست که گرد سراچه دوست می گردد…
    سخن از آسیاب است…هم او که استخوان ،جای گندم می طلبد بر کامِ خاره سنگِ دوّار…
    سخن از خونبهایی ست که خود، خونین است…
    هم آنجا که تیمّم بر اخگر و سجده بر آذر و سجده گاه بر مجمر سزاست…
    از آنجاست که اَمردادِ عیش،آذر نشینی ست…

    راست گفتی حافظ:
    برو ای خواجه عاقل، هنری بهتر از این؟

    (فاضل-آبان ماه نود و یک-سنگسر)

    • حمید گفت:

      هنرمند گرانمایه فاضل عزیز
      پرواز خیال و روانی کِلکَت سرشار ازعشقست .
      مرحبا و هزاران درود بر این نگاه .

  21. beidaghifar گفت:

    ziba bud va sarshar az ehsas

  22. مهرنوش گفت:

    خیلی قشنگ بود،مرسی :)

  23. حمیدرضا (hamidsangesar) گفت:

    بسیار زیبا . مرسی اقای مستخدمین حسینی

  24. ناصر حسینی مهر گفت:

    درود به حمید عزیز که دلتنگی ها و رازهای قشنگ درون را با ما در میان میگذاری. می بوسمت.
    همگی با تو هستیم تا تو و پیاله ات تنها نباشید.
    تردید نکن.

  25. Amir گفت:

    Be siar ziba hamid jan

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات