تاریخ : ۸ تیر ۱۳۹۱

یکی از مناظر فراموش نشدنی “خیل” که یادآوری اش همواره یک منبع انرژی برای من است: تماشای “پس” و “بازی “بچوو” های شیطون در “سربره”بعد از “بره “صبح ،از “برگافه گوت”

 دیدی نامزدت جشن تولدت یه تکه طلا بهت هدیه می ده بعد یه عروسک سنجاب ناز هم همراهش می ده،یعنی کلی ذوق و همچین احساساتی می شی که چشمات پر از اشک می شه، خدا هم تو طبیعت این چشمه سر راه “خیل”ما همچین کاری کرده بود،چشمه به اون نازی با چندین و چند… گونه گل و گونه گیاهی و صدای آب و … بعد وسط جوششگاه چشمه یه گل سفید طناز هم روییده بود،یعنی یکی از طنازترین موجوداتی بود که تو زندگی ام دیده بودم.خوب چشمای من نباید پر از اشک می شد؟

وقتی بچه بودم،یکی از وظایفم جارو کردن “بره”بود،هر چی جارو می کردم باز هم “سریم “بود.جارو هم از این جاروهای سنگسری دست ساز بود که بیشتر از جارو کردن ،پر می شد. سلیقه ام می گرفت که اینقدر تمیز کنم که به خاک سفت و سنگ برسم،بعد چقدر تمیز خواهد… شد.وقتی بعد 15 سال رفتم “خیل”بره همونجوری شده بود،خاک سفت و سنگ،اما من گریستم،چون این یعنی علامت اینکه مدت هاست که این بره دایر نیست.
*بره:محل شیردوشی-*سریم:سرگین گوسفندان

اینجا،چشمه ای در راه ییلاقمان است،می دانید آنجا با من چه می کند،تمام موجودیت مرا از دنیای هیاهوهای خفه می دزدد و به دامان سکوت پر سخن می اندازد،سخنانی که از جنس الهام و تشعشع هستند،…و از این جام های آگاهی چه چالاک و شاد و سرمست می شوم…

کودکی در “خیل”یک معجزه بود.کوه بالایی بودن یادمان می داد و دنیای گوسفندان با کوچولوهایشان کوچکی کردن.بالایی بودن در روح و کوچکی کردن در خودخواهی های کور.
*خیل:ییلاق در گویش سنگسری

دوستم بچه بوده ،داشتند می رفتند “خیل”،به باباش گفته:”به به ،یون خدایه؟”اون سنگ وسطی صخره رو می گفته.

برای رفتن به “خیل”در یک روستایی اتراق می کردیم.یک شب اونجا تو یک همچین بالکنی خوابیدیم.تا صبح نسیم لطیف و خنک بود و صدای خنده های برگهای درختان تبریزی در نوازش فراگیر باد،و این تجربه ،باور بهشت روی ذهن های شفاف است.

راه می ری،چشمت مهمان رنگ هاست،مهمان حس رویش . گونه های مختلف گیاهی روی ذهن و دلت، لی لی می کنن و تو از این پذیرایی فوقالعاده راه، پرانی.همه وجودت پران.بعد می یای شهر،زمین آسفالت سیاهه.قطعا اون موقعی که بشر برای ایجاد تسهیلات طبیعت رو نابود کرد ،مسیر اشتباهی رو رفت.باید تسهیلات بدون حذف طبیعت به دست بیاد،مثلا به جای آسفالت،روی زمین شیشه می کشیدند با امکانات گلخانه ای.

این گل ها تو “خیل”مون در می یومد،در نظر من زیباترین گل های خیل بودن،انگار که طرح لباس یک زن بود،زنی که تازه عروسه یا مثلا فرشته انیمیشن پینیکیو؛بدینسان طبیعت با ما حرف می زد،هر گل یا بوته ای ،حالات سنگ ها ،رفتارهای حیوانات و …طرحی به ذهنمان می انداخت و حسی به دلمان و ما با شاهد طبیعت هم آغوش بودیم و او زمزمه های عاشقانه در گوش جانمان نجوا می کرد و ما را از درون آرام و بزرگ می کرد و این همان سنی است که کودکان شهر نشین با چهارچشم پای بازی های کامپیوتری نشسته اند اما چشم و گوش جانشان به دیدار شاهد فتان طبیعت روشن و بالنده نیست.

خاکستر داز،مرا یاد خاکستر عشق های آتشین می اندازد. آخر داز سریع آتش می گیرد،همانقدر که زیبا و خیره کننده می سوزد،دود می کند، و سریع هم خاکستر می شود. داز به کار افروختن آتش می آید و از آن زغالی که پایدار گرم و روشن بماند،باقی نمی ماند.

خیل:آنجا که دیواری نیست نه برای جسم نه برای روح
وقتی بعد 15 سال رفتم”خیل” و برگشتم.تو اتوبوس که بودم و به تهران نگاه می کردم،خدا شاهده تهران رو مثل یک جعبه کبریت آلوده به گریس سیاه می دیدم ومردم انگار مورچه هایی بودند که به داخلش رفت و آ…مد می کردند.اونقدر به نظرم بسته و تنگ بود زندگی در شهر.گو اینکه تماشای شهر،تماشای دیوارهای مادی و چهارچوب ها و دیوارهای روانی بود و دلتنگ اون عظمت،بکری و بی دیواری روحی و مادی خیل بودم و از دوری اش عصبی.زندگی بی دیوار می خواستم.

کوچ،مهاجرت،و لحظه هایی که خورشید “خیل” در افق چشمانم طلوع می کرد و لحظاتی که خاطرات سه ماه زندگی در آن را پشت سر می گذاشتیم و در حالیکه “مال” ها به زور سربالایی تپه های اطراف “خیل” را بالا می رفتندچشم ما به پشت مسیر بود،یعنی خیل تا آنجا که دیگر در میان تپه ها و کوه ها از نظر محو می شد.


37 پاسخ به “یادداشتهای سنگسری دختر”

  1. مریم گفت:

    سلام سنگسری دختر خوبی؟
    لذت بردم از نوشته هات…پدر من هم سنگسری بود و 8ساله که فوت کرده…منم توی سایتا دنبال رد پایی از گذشته ش میگشتم که به شما رسیدم اما از اون هیچی…
    خوشحال میشم باهاتو در ارتباط باشم تا شاید چیزای بیشتری ازش بفهمم.ایملبمو میذارم خواستی بهم پیام بده…ممنون
    mzagros_mzagros@yahoo.com

  2. P,Ra گفت:

    جای شما خالی
    امروز هم رفتیم.
    18مین سال است که به لولشت میروم.
    و پر از خاطرات کودکی است.

  3. رشید عاطفی گفت:

    بسیارزیبابود

  4. شاهرخ رشیدی گفت:

    با درورد بر سنگسری خیل رفق-یاد ایام کودکی روی مس سنگ و صدای (ها پایین ترا کیئن درن اینن) بخیر -یاد ژور چشمه و اشکار چشمه و سید مریمی چشمه و خاک گیرون و مس چمن و… بخیر روان همه قدیمی ها مثل مرحومان دایی حاجعلی-سید حسین -حاجی پلنگ و صنم و زهرا غنیان و ماکپور غلامحسین و شهربانو و همسرش عمو مندلی رشیدی و همه وهمه و… شاد یادشان بخیر

  5. سنگسری دوختر گفت:

    واقعا از توجه دوستان سپاسگزار و دلگرمم.شاد شاد باشید مهرباناااااااااااااااان

  6. شهزاد گفت:

    خیلی عالی بود خاطراتم تداعی شد اگه میشه نام ییلاق هم بنویسید

  7. zoli گفت:

    دمی خا خل خلی گرم……

  8. پوریا بیرقی گفت:

    بسیار زیبا و عاشقانه….

  9. سنگسری دوختر گفت:

    دوستان عزیز:مهدی،میثم و فتل:متشکرم،ماشاء ا… همه خیلشونو با یه عکس می شناسن و این نشان دهنده اینه که همه امون خیل دوست هستیم.

  10. فتل گفت:

    بسیارزیبابود
    2تاعکس ازییلاق دارازو بود کیف کردم.

  11. میثم گفت:

    درود بر شما . به نظر میاید منظره زیبای بالکن و خانه مربوط به منطقه ییلاقی بزمیچال (روستای سله بن)میباشد.با تشکر متن بسیار زیبای شما

  12. مهدی گفت:

    سپاس فراوان
    خیلی قشنگ بود. با آرزوی توفیق روز افزون
    بدرود

  13. سنگسری دوختر گفت:

    متشکرم حمیدخان
    حقیر حداقل 4 شماره دیگر از یادداشتهایم را تقدیم ادمین کرده ام اما ایشان افتخار انتشار نداده اند.

  14. سلام وسالی نو خادسازیگاربو
    کاربسیارزیبا و دلنشین سنگسری دوختر جدا ازاینکه مرا به یاد خیل انداخت یاد”لیلای سنگسر” انداخت ….
    قسمتی از شعر گیرو دار سروده لیلا اعظمی سنگسری”
    دلم نموده بارها هوای مرغزارها
    هوای دشت سنگسر هوای کوهسارها
    خواهم به سنگسر شوم به خـــیـل وبوم وبر شوم
    به بام کوه برشوم پــگــــاه نــوبــهــارهــا
    بیاد خان بیاد مان همره کوچ خیل خان
    بیاد این بیاد آن پیاده ها سوارها
    به گله بی گمان شوم هم سخن شبان شوم
    به خیل ناگهان شوم به گوت وکوهسارها
    سگان فکنده ولوله کسین به کوهها یله
    مسین به بره وکله بگوش داردارها
    همره کودکان به چو روم به جنگ و چوبچو
    کردبسی و تب بتژو بپای آبشارها
    گوتی دنوئی گوت گوتو ویلاچ تبلاچ و تام تامو
    ک ک وو و ارسوجلو به جیب خشک بارها

    کنون به شهر اندرم زبون زپای تا سرم
    کسی نمانده دربرم بجز شکسته تارها

    “روحش شادو یادش گرامی”

  15. آرش خوبانی گفت:

    سپاس

  16. ندا گفت:

    من هم از خیل خاطرات خیلی خوبی دارم که هیچ وقت فراموش نمی کنم خیل ارجمند خیلی زیبا و رویایی بود

  17. همبازی دوران کودکی گفت:

    عکس هایی که از خیل لولشت گذاشتی منو بردبه روزهای بچگی اولین عکسش هم به احتمال زیاد از گوت (چادر)مامان بزرگم گرفته شده دلم گرفت وبه یاد تک تک همبازی هام افتادم وخاطراتی با هم داشتیم از ذوق وتلاشی که داری بیدریغ سپاسگزارم موفق باشی خاطراتی که تو این دود ودم گمشده بود رو برام زنده کردی

    • سنگسری دوختر گفت:

      سلام دوست عزیز، خیلی مرسی. بله لولشت سرشار از کودکی منم هست.همه اهالی لولشت رو می شناسم و چه معجزه ای هست اینترنت که می تونیم همبازی های کودکی امون رو اینجا پیدا کنیم،درود

  18. ارمان گفت:

    سی درود و باریکلا بر سنگسری دختر

  19. اس اس گفت:

    بنام یزدان پاک
    درود بر سنگسری دختر
    نشان دادی که غیرت و اصالت و…فقط در مردان سنگسری نیست بلکه در دختران سنگسری هم به وفور وجود دارد، از اینکه در این زمانه پست که بیشتر مردم کشور دنبال فرهنگ پوچ غربی و… هستند بیان بخشی ازاصالت و برتری فرهنگی سنگسریها آنهم توسط یک دختر مرا بسیارخوشحال کرد ، از شما بی نهایت سپسگذارم.

  20. سنگسری دختر گفت:

    از اظهار لطف دوستان سپاسگزارم.ما شاء ا… همه صاحب ذوق و قلم هستید و موجب افتخاره که نوشته های این حقیر به دلتون نشسته.
    این هم ایمیل بنده است،خوشحال می شم اگه دوستان عکس از خیل دارند یا ایده و کمکی، برام بفرستند:ravan_sarv@yahoo.com
    آقای ادمین محترم از کار قشنگ شما و حوصله اتون سپاسگزارم اما برخی از عکس ها کامل نیفتادند.

  21. کسائیان گفت:

    مرسی سنگسری دوختر خیلی عالی

  22. بیدقی فر گفت:

    سلام آفرین به سنگسری دختر.

  23. robab گفت:

    drood va khaste nabe nostalji bo kolly ma dal vasho…..

  24. f گفت:

    زنده باد سنگسری وسنگسری کاتا

  25. ئەحمەد گفت:

    درود سەنگسەری کەکچۂ ۉ سەنگسەری کەکچا یی وێ.
    خەلی شەکیل ۉ با ئێحساس هە. ئۉمید کۉ رۉژ ئی بەبهۉ کۉ سەنگسەری دەلنوێشتۂ دۂ ، سەنگسەری زبۉن ۉ سەنگسەری خەط مۉن بەخۉنهۉن

  26. عباس ... گفت:

    excellent

    عالی بود

    خلی خاره ب ُ

  27. رضا گفت:

    تلا لو عبارت که بار معنی را بدوش می کشد و ترا به سراسری احساس درونت می برند و این اعجاز قلم در رقص وازه هاست درود خدا برشماره باد و تبریک برای چرخش زیبای قلم وتوانا باد قلمتان در راه تصویر گری عجایب خلقت خداوندی و همه احساس پاک بشری

  28. حمیدرضا گفت:

    سلام . یاد ان روزها بخیر . دیگه کمتر صدایی از بازی بچه ها در سر بره میاد . آه ه ه ه……….

    بسیار شکیل بود . ممنونم سنگسری دختر

  29. سنگسري گفت:

    سلام
    چه توصیف زیبایی .و چه تصاویر قشنگی .گمون کنم یکی دو تا از تصاویر از خیل لولشت باشه .جایی که سرشار از خاطرات کودکی منه

  30. مشاور املاک گلستان گفت:

    بسیار زیبا شکیل دلنشین و دلکش با سپاس فراوان از نویسنده
    واژه (داز) در گویش سنگسری به بوته گون گفته میشود

  31. حمید گفت:

    سلام
    چه نوستالزی دلنشینی بود
    دلم میخواست این متن تا بینهایت ادامه داشت .
    درود بر قلم و احساست .
    درووود و بدروود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات