تاریخ : ۱۵ مهر ۱۳۹۲

“گوت” خانه ای از جنس پنجره های رو به آفتاب

 sn1

بچگی در خیل 

اگر من اینقدر از خیل تعریف می کنم به خاطر اینکه وقتی خیل می رفتیم،بچه بودم و کلی همبازی و همه اش مشغول بازی تو کوه و دشت و “بره” و “تیلمبون” و بین “گوت” ها و پشت “ککه” ها و … بودیم.اما به نظرم پذیرش کار با سیستم سنتی شیردوشی و تهیه لبنیات از این طریق در یک بازه زمانی طولانی، حوصله ای می خاد که از ظرفیت این زمانه خیلی بیشتره.حتی گمان می کنم امروزه خیل برای کودکان هم چندان جاذبه ای نداشته باشه چون تعداد خیل رفق ها اونقدر کم شده که دیگه اون دورهمی های سابق شکل نمی گیره.
خیل:ییلاق/بره:مکان شیردوشی/تیلمبون:مکان تیلم زدن،تیلم زنی عملی است که طی آن از ماست، کره تهیه می شود./گوت:سیاه چادر سنگسری/ککه:خانه صحرایی/خیل رفق:همسایه ها در ییلاق
sn9
نی تو وانده الا مه عکس دره پخش بونده !
سلام علیکوم !
آی لاو یو خیلخون کاتا !
ا خواستار افزایش جو بعد از بازگشت از بابری هستی!
اشین عرضی نداندی،خدافظی خا!
 sn10

شت چال

 وقتی روی تخت را جارو می کردم و بعد شت چال و برگوتون رو آب پاشی می کردم – با آبی که از “لوبار”می ریختیم و برای همین مصارف بود و نه با آب چشمه – یک کار خیلی بزرگ و مفید انجام داده بودم

پاکیزگی را بو می کشیدم و با تماشای گوت و برگوتون پاکیزه، چشمانم را روشن می کردم و چهره ام از غرور باز می شد

sn2

 عاشق”خیل” هستم،پارسال که رفتم خیل،روپوشی که اونجا پوشیده بودم که بوی خیل می ده-نمی دونم دقیقا بوی گیاهان مختلفه یابوی دود انواع هیزم ها هم باهاشه یا اینکه بوی خیل یعنی دقیقا چی-رو تو یه

نایلکس گذاشتم که بوش باقی بمونه و هر از گاهی می رم بوش می کنم

sn3

 ما بچه بودیم.به دیده عظمت و حیرت در هر جزء حیات می نگریستم و آن را تقدیس می کردیم.مخصوصا بره هایی که خودمان روشون اسم گذاشته بودیم و وجودشان سمبل معجزه حیات بود .معجزه ای که چون آفتاب،تمام وجودمان را گرم و نورانی و شاد و چالاک می داشت.من 4،5 ساله بودم.6تا بره داشتیم.و 6 تا بچه بودیم تو گوتمون(عامپور-عامدت)هر کدوم یه بره،اسم بره من گوش دراز بود.تمام بره ها رو بزرگترهامون کشتند،آخری بره من بود.فقط این یکی برامون مونده بود،گریه فایده نداشت بردیم در دورترین غار ییلاق مخفی اش کردیم.تصویر پدرم که داشت سر بالایی غارو بالا می رفت،توخاطرم هست با اینکه خیلی بچه بودم.جان سمبل های حیات و معجزه رو جلو چششمون گرفتند،اگرچه که برامون توضیح دادند که اونها مریض هستند و ….و اگرچه ما گوشتشونو تحریم کردیم و نخوردیم،اما یاد گرفتیم که حیات رو معجزه ندانیم.پنجره های شهود و درک مستقیم رو ببندیم و با استدلال زندگی کنیم،اینجوری شد که هر چه بزرگتر شدیم کوچکتر شدیم،غمگین تر ،مچاله تر و حقیرتر ،اما همیشه در پی کشف دوباره منابع شادی و چابکی بی مرز کودکی بودم تا اینکه توانستم دوباره پنجره های رو به آفتاب درک مستقیم را به روی دنیای استدلال زده ام باز کنم.

  sn4

رمه که به “پش بره” می رسید و گوسفندان سلانه سلانه به “استال” نزدیک می شدند و آب می خوردند.هول و ولایی به” گوت” می افتاد.اگر”لیوکی” نشسته بود”به سرعت باید آماده می کردم و ….این کارهای ریز مثل شستن لیوک و جارو کردن بره و تهیه چای و …. اینا با من بود

sn5

اینجو خیل،سربره،وی لاو یو هم ده درین وینین آدم

اینجا ییلاق/مکان پس از خروج از محوطه شیردوشی/دوستتون داریم شماهایی که دارید ما رو می بینید )

sn6

غروب های”خیل”

کم کم کوه ها و دشتها در حالیکه رنگ به رنگ می شدند،دل از آفتاب می کندند و آفتاب می رفت. نشسته بر سکوی “برگافه”، با نگاهم بدرقه اش می کردم.کم کم هوا تاریک می شد و رمه از خیل دور می شد و فانوس ها و پیک نیک ها در این گوت و آن گوت روشن می شد و آتشی که برای گرم کردن شیر”بره”بعدازظهر یا چای و شام در”گوت”ها برپا می شد،چندین برابر بیشتر از نور فانوس،چراغ زنبوری و پیک نیک، حکایتگر زندگی ای بود که در “گوت”ها جریان داشت.

  sn7

شب های”خیل”
چشم دوخته به رقص شعله”فنر”-کوچکی که به”گوت چو” آویزان بود، در حالیکه کم کم زیر”جنخو” گرم می شدم، با صدای”پر پر”شعله فانوس، صدای خواندن قورباغه ها در “استال” و صدای لالایی-وار، یکنواخت و موزون حرکت آب در “لوبار”، پا از دنیای واقعیت بیرون کشیده و به قصر رویایی خوابهای سبک کشیده می شدم.
خیل: ییلاق/ فنر : فانوس/ گوت چو : چوب هایی که در علم کردن سیاه چادر به کار می رود/ جنخو: نوعی لحاف سنگین و گرم از پشم/ پر پر : صدای پریدن های شعله با باد/ استال : برکه / لوبار : جوی آب

sn8

برچسب‌ها:


17 پاسخ به “یادداشتهای سنگسری دختر (4)”

  1. ذوالفقاری گفت:

    جالب بود با اینکه اصالتم سنگسری است ولی بعضی از واژه ها رو بلد نبودم مثلا برگافه یعنی چی؟ این نوشته ها تو حفظ واژه هایی که درحال فراموشی است کمک موثری است
    اصلا ییلاق نرفتم وتوصیف فضای اونجا رو فقط از مادرم شنیده بودم از نوشته تون لذت بردم خیلی روان و جذاب بود
    دستی بلا

  2. دکتر شهلا یزدانی گفت:

    درود و سپاس از نوشتار بی نقص و اصیل بانوی سنگسری
    هرگز آن زیبایی و اصالتی که ما در کودکی تجربه کردیم حتی برای فرزندانمان قابل درک نخواهد بود
    امیدوارم با تلاش ایل اصیل سنگسر ، حداقل زبان و رسوم بکر این سرزمین کهن همواره پایدار بماند.
    ته دستی بلا

  3. علی پورعباسیان گفت:

    جالب بود.ممنون

  4. فاطمه گفت:

    سلام.من اصالتم سنگسریه ولی زبان ولهجه شو بلد نیستم خیل رو هم خیلی دوست دارم. کاشکی کمی هم به زبان فارسی مینوشتید.راستی سایتتون خیلی یک نواخته.در هر صورت خیلی ممنون

  5. سنگسری دوختر گفت:

    خلی خا ممنونی همشهریون. شرمنده کنین. ایشاا… کو مد دلگرم کنین، خدا خاد دلگرم داره.

  6. شمسی جهان ناساری گفت:

    خیلی زیبا بیان کردی .ت عکسون د بدی.خلی شکیل بو.هم جگا خولی همشهری.

  7. علیرضا گفت:

    سپاس از این همه سخت کوشی شما .

  8. سنگسری گفت:

    دست مریزاد.
    زیبا بود. بسی چسبید…

  9. جواديان گفت:

    آب خوردن وره ها و میش ها کنار استال تماشاییست
    آدم ازاونها بیشترلذت می بره
    قلم شمادر توصیف این قوم عالیست دست مریزاد ودرود برشما
    پایدار باشی ککچا

  10. علي گفت:

    صدای “وک کوها” در استال بهتربودvery nice

  11. سنگسری دوختر گفت:

    شما لطف دارید آقای ذوالفقارخانی،سپااااااس

  12. بختیارذوالفقارخانی گفت:

    مثل همیشه هم مطلب زیبا بود هم عکسها.سپاس

  13. بیدقی فر گفت:

    طبع توصیفت عالیه رفیق آفرین

  14. سنگسری دوختر گفت:

    قابل ندارت همشهری

  15. arash گفت:

    آفرین وصد آفرین بر شما فرزند سنگسری که اینچنین توصیف عاشقانه نمودید از ییلاق

  16. سنگسری دوختر گفت:

    ممنونم دوست عزیز
    بنده به شحصه آمادگی دارم که هر هفته چنین یادداشتی بزارم، شاید هم هر روز.
    اما در هر حال تصمیم نهایی با مدیر محترم سایت است.
    سپاااااااااس

  17. سرباز کوروش گفت:

    بنام یزدان پاک
    سنگسری دختر درود
    هر چند بین یادداشتهای 3و4 فاصله زیادی افتاد ولی این یادداشت هم همچون یادداشتهای گذشته تان علاوه بر یادآوری خاطرات خیل یادآور بعضی واژه های زبان سنگسری در حال فراموشی نیز گردید ، به سهم خوداز کوشش شما سپاسگذارم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات