تاریخ : ۸ اسفند ۱۳۹۵

ازمفاهیم و مباحث عمده ای که بصورت بین رشته ای در مقولات روانپزشکی ، روانشناسی، جامعه شناسی و علوم اجتماعی بسیار مورد توجه بوده و در پیرامون آن بحث فراوان شده است مقوله آسیب های اجتماعی بوده که در منابع علمی با عنوان  social pathology  و   social harm  از آن نام برده می شود. این آسیب هاکه موارد متعددی از قبیل : وابستگی دارویی و اعتیاد، انحرافات جنسی، سرقت و دزدی، خودکشی، مهاجرت، بی خانمانی، فقر،بیکاری و … را شامل می شود در حقیقت زمانی پدید می آیند که از هنجارهای اجتماعی تخلفی صورت بگیرد و بعبارت دیگر عدم پایبندی به هنجارهای اجتماعی موجب پیدایش آن ها می شود.

بعلت گستردگی آسیب های اجتماعی شاید نتوان آمار دقیقی از آنها ارائه داد ولی قدر مسلم آنست که کمتر کسی پیدا می شود که در زندگی روزمره با آنها مواجه نشده باشد و با تاملی در افراد دور وبر و خانواده های پیرامون میتوان مواردی را یافت که به نوعی با یک یا چند مورد آن آشنا و درگیر می باشند.

در باب علل و عوامل بوجود آورنده این آسیب ها تاکنون تالیفات زیادی صورت گرفته است که هریک بسته به دیدگاه صاحب اثر جنبه هایی از آن را مورد بررسی قرار داده اند و می توان در مجموع سه علل عمده را در پیدایش این معضلات و آسیب ها مطرح دانست که شامل عوامل شخصیتی و عوامل فردی و عوامل اجتماعی می باشد.

عوامل شخصیتی به بیماری ها و زمینه های ژنتیکی اشاره داشته و عوامل اجتماعی به مسایلی از قبیل سیاست های اجتماعی ، اقتصاد، رسانه ها و … می پردازند ولی از آنجا که عنصر تشکیل دهنده اجتماع فرد می باشد عوامل فردی در مقایسه با دو دسته دیگر مورد اشاره از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و به مسائل فردی از قبیل: آرزوهای بلند پروازانه، خوش گذرانی، لذت طلبی، زیاده خواهی، بی هدفی، بی هویتی و … پرداخته که با نگاه دقیقتر می توان از بین این عوامل فردی مورد مربوط به هویت را حائز اهمیت ویژه دانست چرا که بسیاری از رفتارهای فرد همچون لذت طلبی و بی هدفی و.. ریشه در هویت فرد داشته و فرد بر مبنای هویتی که در وی شکل می گیرد در حقیقت صاحب جهان بینی ای می شود که می تواند دیگر رفتارهای وی را شکل دهد. وی بر مبنای جهانبینی خود مسیر زندگی خود را تعیین می کند و اگر این هویت و جهانبینی برآمده از بطن آن به شکل صحیح و پایدار صورت نگیرد می تواند منجر به به قرار گرفتن وی در مسیری واقع شود که نتیجه آن آسیب های اجتماعی مورد اشاره باشد.

لازم است در اینجا با توجه به اهمیت مقوله هویت، به عوامل شکل دهنده هویت بپردازیم که جهت جلوگیری از اطاله کلام و برای درک بهتر مطلب خوانندگان را به مقاله هویت از این نگارنده که در پایگاه اینترنتی سنگسرنیوز درج شده ارجاع می دهیم که به تفضیل روند شکل گیری هویت از دیدگاه روانپزشکی و بر مبنای نظریه اریکسون شرح داده شده است و همانگونه که در آنجا اشاره رفته است زبان از مولفه های بسیار مهم بوده که شالوده اصلی هویت را شکل می دهد که مراد همان  زبان مادری است.

زبان مادری بعنوان ظرفی برای اندیشیدن و ارتباط با محیط و سنگ بنای هویت محسوب گشته و موجب استمرار فرهنگ آن جامعه زبانی که کودک بدان زبان تکلم می کند شده و این استمرار فرهنگی باعث می شود ارتباط فرد با ریشه ها اجتماعی و خانوادگی حفظ و با دارا بودن این ریشه نهال هویت فرد به بالندگی و کمال رسیده و موجب ایجاد حس خودباوری می گردد.با این حس خودباوری و احساس تعلق به اجتماع خود و بهره مندی از حمایت ها و آموزش های خانوادگی و اجتماعی که  به زبان آن جامعه سخن می گوید، رشد روانی آن کودک به حدی به رسش و توانمندی می رسد که بتواند  در مقابل ناملایمات زندگی بخوبی مقاومت داشته و آسیب پذیری وی به حداقل می رسد.

برای روشنی بیشتر فردی را در نظر می گیریم که در خانواده بعلت عدم آموزش زبان مادری و جدا ماندن از ریشه خود از لحاظ روانی در وضعیت معلق با بن مایه های هویتی ضعیف قرار دارد. این فرد گویشوران جامعه خود را افرادی پیشین و قدیمی می بیند که از نسل گذشته و با وی غریب هستند این بیگانگی را از والدین خود فرا گرفته زیرا اگر آنها خود را قبول داشتند با وی به زبان خود سخن می گفتند و در حقیقت با دریغ داشتن وی از آموزش زبان مادری ناآگاهانه یا آگاهانه این مسئله را در ذهن وی القا کرده اند که ما و هویت و فرهنگ و زبانمان بی ارزش هستیم. این فرد با این زمینه ذهنی خود را تافته جدابافته ای از اجتماعی که در آن زندگی می کند دانسته و در حقیقت دچار جهل مرکبی از خودشیفتگی و در عین حال بی ریشگی هست. همچون انسان غرب زده جلال آل احمد، نه خود هست و نه دیگری. لذا بعلت خلا عاطفی فرهنگی بوجود آمده در وی به راحتی تحت تاثیر عوامل محیطی مضر و خطرناک واقع شده و در تلاشی که برای پیدا نمودن خود با وجود ضریب آسیب پذیری بالایی که دارد می تواند دچار انحرافات و آسیب های اجتماعی گردد. نبود رنگ هویتی در وی موجب می شود به هر رنگی درآید و چه بسا این رنگ می تواند از نوع اعتیاد یا روی آوردن به مشاغل مضر و روابط اجتماعی نابهنجار باشد و قدم گذاشتن در این مسیر همان و بوجود آمدن آسیب های مختلف اجتماعی که در آغاز گفتار بدان اشاره شد همان.

ولی وقتی در خانواده ای کودک را با زبان مادری بعنوان آیینه تمام نمای فرهنگ آن خانواده و شیوه زیستن آن جامعه زبانی پرورش می دهند و موجب شکل گیری هویت قوی و پایدار در وی می شوند، این کودک با پاگذاشتن به سن بلوغ و ورود به اجتماع و با ریشه ای که در فرهنگ و پیشینه خود دارد از خودباوری و اعتماد به نفس واقعی (وارون خودشیفتگی) بالایی برخوردار بوده و حس بالندگی به خود و جامعه خود داشته و همین حس موجب می شود به آسانی متاثر از عوامل محیطی نگردد و با اتکا به ریشه و پیشینه خود تصویر و نگاه خود به آینده را بسازد و با این ساختن هدفمند زندگی کرده و هم خود از آن بهره برده و هم دیگران را از آن بهره مند گرداند.

لذا شایسته است خانواده ها با وقوف به ارزش زبان مادری و ارج گذاشتن به این میراث گران بها که با پشت سر گذاشتن سالیان دراز در طول تاریخ بصورت زنده و پویا به ما رسیده است در آموزش زبان مادری به فرزندان کوشا باشند و به بهانه های واهی که بیشتر به نظر می رسد ریشه در خطای نگرشی خودشان داشته باشد از قبیل لهجه دار شدن و بازماندگی در تحصیل و احساس خفت و …. فرزندان خود را از این حق مسلم خویش که موجب سربلندی و سلامت آنها می شود محروم نسازند.

برچسب‌ها:, ,


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات