تاریخ : ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
سیر تاریخی «آسئنک واژی » (قصه‌گویی) سنگسر و علل سیر نزولی آن در کشور

مدیرعامل بنیاد نیکوکاری امام صادق، پژوهشگر و فعال اجتماعی

عنوان این نوشتار از ترکیب دو کلمه باستانی که از میراث پیشینیان و به جای مانده از فارسی قدیم میانه می باشد ، تشکیل جمله کوتاهی را می دهد که در سنگسری زبانان مصطلح است. واژه آسئنک در زبان معیار به قصه ، افسانه ، حکایت ، سرگذشت ، و داستان … گفته میشود . واژه یا کلمه «واژی» به معنی گویی میباشد. این دو واژه ناب ،کهن و ماندگار در جزیره لهجه ها میباشد . بنابر آنچه بیان شد ، نگاهی بسیار گذرا ، بشرح زیر و متعاقبا به اصل موضوع یعنی به سیر تاریخی و نزولی قصه یا سرگذشت پرداخته میشود که خود سرگذشت و حکایتی شده اند .
شهرستانهای سمنان و مهدیشهر (سنگسر سابق ) و شهرها و روستاهای تابعه آنرا جزیره گویشهای کشور نامیده اند . در این جزیره هنوز هم واژه های کهن حفظ شده است . ریشه واژه ها در شهرها و روستای مختلف همسان است ؛ اما باتغییرات یکی دو حرف یا حذف و اضافه و اعراب گذاری (فتحه ، کسره ، ضمه ، مد و تشدید ) موجب حرکاتی شده و باعث لهجه های مختلف هم میگردد . مثلا آسئنک در زبان سنگسری را به زبان سمنانی، بر اساس نوشته محمد احمد پناهی اَستونکه ودر شهمیرزاد اَسَنٍک /اًَسونه ودر دیگر نقاط آسنی ،آسنو و… نام برده میشود . در موزه ملی کپنهاک ،بخشی از موزه به 47 اثر کریستن سن دانمارکی که مربوط به ایران است وجود دارد . در چند سال قبل یک پلاکارد کوچک که به زبان انگلیسی در بخشی از موزه موجود بوده است ، از قول کریستن سن نوشته اند : زبان سمنانی ، سنگسری ، سرخه ای و… «نطفه » فرهنگ آریایی است . بااین توصیف چنانچه واژه زیبای آسئنک و امثالهم که دارای غنای فرهنگی هستند ،مورد توجه اساتید و بزرگان ادب فارسی و اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی واقع شود ، شایسته است در زبان معیار به زیور طبع آراسته شوند .
آسئنک یا قصه در روزگاران قدیم موجب شور و حال و دارای جایگاه ویژه ای بوده است . شاه و گدا ،دارو ندار علاقه مند به قصه ، وقتی که از کار و مسایل روزمره رهایی می یافتند و اگر تعریفهای عادی و ضروری نداشتند ؛ دل به قصه گویی میدادند .از قصه های کهن و رایج از کلیله و دمنه در اصل هندی،مرزبان نامه تمام ایرانی، هزارو یکشب شهرزاد قصه گوی شاهانه تا قصه های عادی کم نام و نشان و نیز افسانه های عامیانه مانند حسن کچل ایرانی که در این عصر بازنویسی ادبی شده است، در خانه و خانواده ها معمول بوده و بیشتر از جانب بزرگترها برای علاقه مندان و مخصوصا فرزندان بازگویی می شده.
هر از گاهی خویشان و آشنایان و همسایگان به دیدار هم و بیشتر در شب و به عنوان شب نشینی می رفتند ، در صورت فارغ شدن از دیگر صحبتها ، در حین نوشیدن چای و میل کردن تنقلات جور وا جور چیده شده در مجمع بزرگ به قصه های کوتاه و یا عریض و طویل گوش می دادند .
قصه گویی و قصه پردازی مختص به جغرافیا ،زمان ،… و اقوام خاصی نمیباشد . عالم گیر بودن قصه های قدیمی و فرا تاریخی و در بعضی موارد همسانی بعضی از آسئنک ها که نخست در کشورهایی چون ایران،بابل، چین ، مصر ، یونان ، روم وجود داشته از نکات شاخص موضوع می باشد . بعضی ها عقیده دارند بیشتر افسانه های شگفت انگیز اگر هم از هند نباشد،از کشورهای یاد شده به هند رفته اند و از آنجا تحت تصرف ذوق لطیف و شاعرانه هندی ،صورت های تازه گرفته و سپس به سبک جدید هندی به جهان رفته است.
در هر فرهنگ و ملیتی وجود آسئنک یا افسانه های کهن و باستانی یادآور دیرینگی و ریشه دار بودن فرهنگ آن مرزو بوم است . بسیاری از تجربیات تاریخی ، آموزشی ، فرهنگی ، آئینی … برتر جامعه ، نشأت گرفته از همین آسئنک هاست و عاملی برای جلوگیری از بعضی مسایل و معضلات و ناهنجاری جامعه می شود . قصه باعث شکوفایی ذهن های خلاق بسیاری از نونهالان ، نوجوانان و جوانان می شود و آنان را بردبار و هوشیار و در عین حال آدم های فائق بر معضلات عدیده جامعه می سازد .
و دیگر ، علاقمندان به قصه گویی و قصه شنوی می توانند چهره های فرضی قهرمان یا ضد قهرمان و دیگر نقش آفرینان قصه و دیالگ ها را با انواع صداهای ( طبیعی و غیر طبیعی ، بم ، زیر ، صدای حیوانات اهلی و وحوش ، پرندگان و چرندگان و صدای طبیعت و … ) و انتخاب لوکشین و طراحی صحنه ، لباس و جلوه های ویژه و غیره را که همه از آن دنیای قدیم است تصور و تجسم نمایند . بدون تردید آسئنک واژ باتجربه ،از تمام خصوصیات مذکور برخوردار بوده و می تواند داستان را با احساس هر چه بهتر و نقل برتر به شنوندگان خود انتقال دهد .
اگر آنچه که گفته شد ، فرضاٌ برای نسل اولی ها(قبل از نشر فراوان کتاب) به حساب آورده شود، نسل دومی در پیش روی میباشد که با پیدایش و نشر کتاب بعضی از شعراء وعرفا که حاکی از حکایت و دیگر کتابها چون شاهنامه فردوسی که سراسر داستان حماسی و افسانه ای میباشد و یا امیر ارسلان نامدار وحسین کرد شبستری واز همه مهمتر قصص قرآنی و… را به مجموعه داستانهای قبلی اضافه کردند و از بین خود باسوادی را جهت خواندن انتخاب مینمودند . کما اینکه شاهنامه خوانی و نقالی در قهوه خانه ها رواج یافتند و بعضی ها به طور موردی ، پرده خوانی و معرکه گیری در معابر و میادین را جایگزین محفل خانگی قرار دادند.یاد آوری میشود که یکی از نقالان و شاهنامه خوان قهوه خانه ای برجسته و پرشهرت در سنگسر سابق مرحوم میرزا حامدی معروف به میرزا شرف الدین بوده اند.اگر نسل دیگر این مقاله به نسل سوم اختصاص یابد ،باید گفت ،کم و بیش بر جمعیت باسوادن و عده قلیلی دانش آموختگان که خود را روشنفکر زمان می دانستند و به حق بوده اند افزوده میشد . آنان خط خود را از عامه مردم و ادبیات عامیانه جدا کردند و به کتابهای تاریخی ، داستانی ،رمان و نمایشنامه ادبیات معاصر روی آوردند
نویسندگان و مترجمان بنامی، آغازگر نویسندگی داستانهای کوتاه ادبی و رمان … گردیدند . بطوریکه محمد علی جمالزاده به جای یکی بود یکی نبود . افسانه ها ،درسال 1300 ه . ش داستانهای کوتاه خود را آنطور که او نوشته است «حکایت » زیرعنوان معروف یکی بود ویکی نبود و در قالب ادبی چاپ میکند . و از آن پس می توان به صادق چوبک ،صادق هدایت ،جلال آل احمد ،بزرگ علوی ، ابراهیم گلستان ، غلامحسین ساعدی ، هوشنگ گلشیری ، احمد محمود ،بهرام صادقی ،محمود دولت آبادی ، سیمین دانشور ، اسماعیل فصیح و… و از مترجمان میتوان ذبیح الله منصوری، رشید یاسمی ،احمد آرام ، مشفق همدانی ، امیر اسماعیلی ، ا- م- به آذین و…را بر شمرد و از جانب دیگر صاحبان آثار برون مرزی همچون تولستوی ، رومن رولان ،چالزدیکنس ، شکسپیر ،ویکتور هوکو ،فئودر داستایوسکی،ارنست همینگوی و… را نام برد که آثار ترجمه شده آنان در بازار کتاب ایران، در سیر شدید نزولی ادبیات عامیانه ایران که در اینجا بحث افسانه هاست اثر گذار بودند .
همزمان با نسل سوم بتدریج و یکی پس از دیگری تماشاخانه های تهران و سپس اصفهان و دیگر شهرها ، شروع بکار نمودند تا آنجائیکه آنچه به خاطر آورده میشود ، تئاترهای تهران یا نصر ،توکلی، جامعه باربد ، دهقان ، پارس ، چهارسو و چند سینما تئاتر و چند سالن های جدید دولتی هم چون رودکی ،و دیگر تئاترهای شهر و … به اجرای نمایش کمدی ، سیاه بازی یا قطعه نمایشی با استفاده از ادبیات عامیانه و گاهی پیس خارجی را به صحنه می بردند و مردم عامی و غیر عامی و علاقمندان به تئاتر که طالب تماشای بازیگری زنده گردیدند.بعضی از هنرمندان پیش کسوت آن دوره، اکنون در فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی هم ظاهر می شوند و نیز هنرمندان بنام دیگر هم چون شادروان مجید محسنی ، مرحوم پرویز فنی زاده ، مرحوم ارحام صدر، شهلا ریاحی و … در سالن ها و مشابه آن جهت بازیگری حضور می یافتند ، در تماشا خانه ها ، علاوه بر بازیگری و اجرای نمایش ، اکروبات و نیز موسیقی از سوی خوانندگان کوچه و بازاری که بعضی ها دارای شهرتی می گردیدند، اجرا می گردید . اینگونه اماکن سرگرم کننده که بهای ورودی نازلی هم داشتند موجب جذب جمعیت تماشاچی و در نهایت باعث فاصله از آسئنک می گردید .
در دهه اول و دوم این قرن ، سینما و فیلم سازی مد نظر برخی ها قرار گرفت تا اینکه امثال شاپور ایرانی و عبدالحسین سپنتا در هندوستان ابتدا به تهیه فیلم صامت و سپس فیلم ناطق را تولید کردند و نیز برای اولین بار فیلم دختر لر در سینمای ایران به نمایش در آمد که مخاطبین فراوانی را جذب کردند . امّا تا تهیه فیلم بعدی 11 سال فاصله افتاد ضمن اینکه در این اثنا فیلم های هندی و … به نمایش گذاشته می شد ، امثال دکتر اسماعیل کوشان با کمک برادرش محمود کوشان و سایرین که دراین کار دخیل بودند، نسبت به ساخت استودیوی پارس فیلم در جاده مخصوص کرج به تهیه فیلم و نمایش آن مبادرت نمودند. در این استودیو یکی از سنگسری ها بنام قدرت الله احسانی به عنوان فیلم بردار مشغول کار بوده اند و سپس دیگران هم یکی پس از دیگری فیلم هایی ساختند و فیلم های خارجی از کشورهای غربی هم به ایران وارد می گردیدند .
پیش تر از آدم های با سواد و عده قلیلی از روشنفکران یاد شد که بیشتر مردم به محض روی کار آمدن ادبیات معاصر از ادبیات عامیانه رویگردان شدند و با مطالعه داستانها و رُمان ها خود را سرگرم می کردند . گروهی از این قشر در عصر سینما به تماشای فیلم های سینمایی گرایش پیدا نموده و مطالعات خود را کمتر کردند ؛ زیرا برخی از رمُان یا داستان تک جلدی قطور و چند جلدی مثل کلیدر ده جلدی محمود دولت آبادی ، نیاز به وقت گذرانی زیاد وشایدهم خستگی مفرط می گردید . لذا از این گروه آدمها به فرض اینکه یک نفر از اعضای خانواده کتابی مثل بینوایان ویکتور هوگو را برای سرگرمی خود بخواند ، جمع خانواده را بدیدن فیلم راغب می کردند که باعث تفریح و سرگرمی جمعی وآگاهی از ماجرای داستان فیلم می گردیدند . در دهه 40 فیلم 4 ساعته ده فرمان با بازی هنرمندانه چارلتون هستون و دیگر هنر پیشگان مشهور و با آن همه دقت و زیبایی در جلوه های ویژه اکران گردید . شاید بسیاری از علاقه مندان مطالعه به داستان حضرت موسی را از خواندن منصرف می ساخت و خانوادگی به سینما می رفتند . در عین حال رفتن سینما به با سواد و بی سواد و روشنفکر ربطی نداشت بلکه همگان از لذت سمعی و بصری برخوردار می شدند و از چگونگی برگزیده شدن حضرت موسی به پیامبری واقف می گردیدند . به این ترتیب باز هم از طرفداران قصه گوئی به شدت و تا حدودی از طرفداران ادبیات معاصر ، کاسته می گردید .
در کنار سینماهای مدرن و نمایش فیلم های پیاپی ، تلویزیون ایران در محل شبکه 2 فعلی توسط بخش خصوصی یعنی ثابت پاسال ، فقط برای پخش برنامه تهران شروع بکار نمود و بعد از چند سال تلویزیون آمریکا هم به زبان انگلیسی برای خارجیان مقیم تهران که بیننده ایرانی هم بدان پیوستند در تهران پخش می گردید . این دو تلویزیون و افتتاح تلویزیون ملی ایران در جام جم که نگارنده نیز در مدتی به کارمندی آن سازمان اشتغال داشته با برنامه های گوناگون از جمله پخش فیلم های مستند مثل راز بقاء ، فیلم های سینمائی خارجی و ایرانی و سریال ایرانی مانند امیرکبیر ،دایی جان ناپلئون، خانه بدوش و … که معمولاً هفته ای یک شب پخش می گردید . اخبار و دیگر برنامه های متنوع هم، مردم را به سمت و سوی خود می کشید و معمولاً از غروب تا نیمه شب هر شب این برنامه ها ادامه می یافت . منتها تلویزیون آموزشی که فرستنده آن جنب میدان بهارستان در کنار مجلس واقع بود فقط به پخش برنامه آموزشی اختصاص داشت . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شبکه آمریکائی تعطیل شد امّا تلویزیون ملی ایران که از آن پس بنام شبکه 1 سیمای جمهوری اسلامی ایران و شبکه های 2 و 3 و 4 و شبکه خبر ، شبکه آموزشی ، شبکه قرآن ، شبکه مستند، شبکه شما ، و بسیاری از کانال های دیگر داخلی و برون مرزی از جمله شبکه‌های سحر، جام جم 1 و 2 و … و32 شبکه استانی و شبکه های استیجاری و ماهواره های متعدد نفوذی، قشرهای مختلف بیننده را با انواع و اقسام سریال ها ، تله فیلم ، فیلم های سینمایی ایرانی و خارجی ، مستند و دیگر برنامه متنوع مشغول می نماید و شبکه رادیویی فراوان کشوری و استانی، تهران ، ایران ، معارف ، جوان،ورزش ،راهبران، قرآن و رادیو های برون مرزی و … به سهم خود دارای داستانها ، نمایشنامه ها و خبر و برنامه سرگرم کننده هستند .
هر از گاهی ، صدا و سیما آمار بینندگان سریال تلویزیونی از کانال های مختلف را تا 80% جمعیت کشور اعلام می دارد با این وصف فرصتی برای قصه گوئی نمی ماند مگر بندرت. فلذا به سیر قهقرائی آسئنک نزدیکتر میشود امّا تا افول نهایی باز هم جای تأمل است . از نسل چهارم و تقریباً بی توجهی مردم به قصه گوئی ، بطور مختصر از نومیدی صحبت شد . امّا به دلیل ذیل و بعضی از شواهد و قراین بیانگر تداوم قصه گوئی در حدی است که ره گم نشود .
باید برگردیم به4 اردیبهشت 1319 که فرستنده رادیوئی تهران شروع بکار کرده است.بنا به اهمیت قصه گویی در آن مقطع زمانی در اولین برنامه روز جمعه شادروان عبدالله صبحی با جمع آوری قصه ها و افسانه های اساطیری و… با لحن خوش و جذاب خود ، به قصه گوئی پرداختند و سالیان متمادی صدای ماندگارش شنوندگان رادیو را شور و حال و انرژی می داد ، فرستنده پرقدرت دیگری بنام رادیو ایران در سال 1334 تأسیس و اکثر نقاط کشور را ، پوشش می داده . صدای قصه عبدالله صبحی به گوش اکثر هموطنان می رسیده. او داستان رابا یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود یا روزی روزگاری … آغاز می کرد . ضمن اینکه به تناسب حال حکایت یکی دو بیت شعر ناب تقدیم شنوندگان می نمود . مثل :
افتادگی آموز اگر طالب فیضی     هرگز نخورد آب زمینی که بلند است .
مردی نبود فتاده را پا زدن           گر دست فتاده را بگیری مردی .
در عبارت پایانی،قصه ما به سر رسید کلاغه به خانه اش نرسید.همچنین بالا رفتیم ماست بود، پایین رفتیم دوغ بود،رایج بوده است.
مرحوم حمید عاملی چند وقتی بطور هنرمندانه قصه گوئی رادیو ایران را عهده دار بودند . از آذر یزدی که قصه های خوب برای بچه های خوب را به یادگار گذاشتند و از هنرمندی چون محمدرضا سرشار که هنر قصه گویی خوبی دارد . از مرضیه برومند و دیگر هنرمندان قصه گو نیز باید قدردان بود .
اگر چه داستان و رمان ادبیات معاصر و فیلم های سینمایی و سریال تلویزیونی و دیگر سرگرمیها باعث سیر نزولی و حصر آسئنک گویی شده و می شود . باید اعتراف کرد و خوشحال بود که صدای ایران و صدای هنرمندان قصه گو و نیز بعضی از صدای استانی هم اگر چه بسیار کم، به قصه گویی می پردازند . ضمن اینکه یادآور می شود سریال افسانه سلطان و شعبان که از تلویزیون جمهوری اسلامی و در بدو پیروزی انقلاب پخش گردیده می توانست مشوق تداوم قصه گویی در کشور باشد .
به اختصار از سرگذشت و چالش آسئنک ؛ در چهار نسل مرتبط صحبت گردید. که نشانگر فراز قصه گوئی نزدیک به فرود یا افول می باشد . ولی آنچه که باعث دلگرمی و تشویق و امتیاز برای دوستداران قصه میشود و هنوز هم می توانند، قصه گو یا قصه شنو باشند .آنچه است که در بعضی از صداهای رادیویی از جمله رادیو ایران ، به صورت قصه گفته می شود و قصه‌های کودکانه هم کماکان منتشر می‌شود.
بهر روی در نظراست با مطلب کوتاهی باز هم در ارتباط با خود قصه یا آسئنک : اشاره ای داشته و در پایان به یک آسئنک کوتاه پرداخته میشود . در اوایل سطور از چند کشور کهن و مبتکر افسانه و احتمال مشابهت بعضی از داستانهای آنان ذکر شد . در ادبیات عامیانه سنگسر بعضی از آسئنک ها از جغرافیای قدیم سنگسر و آدم های آن حکایت دارد که فرا تاریخی هستند و از گذشته های بسیار دور و سینه به سینه برای نسل های پیاپی نقل کرده اند و به ما سپرده اند . چنین قصه هایی توسط علاقمندانی چون حسن پاکزادیان و خانم تعدادی سنگسری که خود از بزرگترهای خانواده بطور مکرر شنیده اند چاپ و منتشر شده است . یکی از مشخصه های قابل توضیح در بعضی آسئنک سنگسری که وجه تشابه داستان با کشور یونان را آشکار می سازد به زبان سنگسری ، گلیم گوش یا بولیم گوش می نامند که به چکیده آن پرداخته می شود . در گویش سنگسری گلیم یا پلاس به معنای زیرانداز و بولیم به معنای بالش یا متکا است . گلیم گوش یا بلند گوش به آدم غول پیکری اطلاق شده که دو گوش بلند داشته بطوری که از یک گوش به عنوان زیرانداز و فتیله کردن گوش دیگر به عنوان متکا استفاده می کرده است. در این قصه سنگسری ، گلیم گوش در محدوده سنگسر و داخل غار دربند زندگی می کرده و گله های خود را در شب به چراگاه ها می برده و روز در غار زندگی و استراحت می نموده. گروهی از پسربچه های کوچک را به تدریج میدزدیدند و در غار حبس می نمودند. از میان این بچه های به اسارت درآمده، هر چند وقت یکی از آنان به وسیله این موجود کشته و خورده می شد . در بین آنان پسرباهوشی بنام جمشید وجود داشت که قصد نجات خود ودیگر محبوس شده ها را در سر می پروراند . از چگونگی ادامه ماجرای داستان و نجات یافتن بچه ها از چنگ آن غول و سرنوشت او که بسیار جالب است در بضاعت این نوشتار نیست. امّا بحث وجه تشابه جمشید قهرمان این آسئنک سنگسری با قهرمان اصلی اُدیسه در داستان هومر و در زمان پارتها نشانگر متأثر از هم بودن دو داستان همسان در فاصله جغرافیایی بسیار طولانی می باشد .
شاید حمله اسکندر مقدونی به ایران و تشکیل حکومت سلوکیان در ایران با تاثیر روابط دیرینه ، اقوام ، جهانگردی،دادو ستدها،بازرگانی یا معقوله توارد عامل این همسانی بوده باشد. شاید از اینکه لشکرکشی اسکندر به طبرستان از معبر یا خطه نزدیکتر سنگسر به طبرستان صورت گرفته و مدتی را در سنگسر متوقف بوده اند ، انتقال داستان را به ملت ایران ممکن نموده باشد . امّا گلیم گوش یا بولیم گوش مقدم تر است یا اُدیسه هومر و یا توارد قابل تعمق است . نکته دیگر اینکه داستان مذکور با اجوج و مأجوج … و داستانسرائی شاهنامه فردوسی هم دارای شباهت هایی هست که زمان ان به دوره پیشدادیان می‌رسد.
بسیاری از راویان شفاهی آسئنک از این دنیا رخت بر بستند و داستان هایشان به فراموشی سپرده شده و بسیاری از حکایتها مکتوب و ماندگار و قلیلی از قصه ها به طور سنتی و سینه به سینه به نسلهای بعدی انتقال می یابد . در سنگسر سابق یا مهدیشهر فعلی ، بیشتر آسئنک ها توسط مادرو گاهی هم پدر برای فرزندان گفته می شد امّا فراتر از خانه به دیدار اقوام ، دوستان و همسایگان مربوط می شد که شبها تحت عنوان شب نشینی به قصه سرایی می پرداختند که اکنون هم در شهر کمتر و در روستاهای سنگسر بیشتر معمول است . در شب نشینی قدیم که بیشتر از محصولات خوردنی خانگی و دست آورد خودشان استفاده می کردند مجمعی بزرگ ، شامل تنقلات مثل آجیل و خشکبار نقل و نبات ، چیکو یکی از شکلات لبنی سنگسری ، پوشتنا ( سنجد ) شکلتا ( برگه خشک زردآلو ) سوتا ( برگه خشک سیب ) امبروتا ( برگه خشک امرود ) یوز ( گردو ) وِم ( بادام ) مهوژ ( کشمش ) ،انور( انار) ، انگور ، تلخون [( ترکیبی از گندم برشته آسیاب شده وکنقدون ( شاه دانه آسیاب شده )و( مخلوطی از شکر)] و چای برای مهمانان مهیا می شد .
بعد از حرفهای ضروری قصه گو به زبان سنگسری، آسئنک را با اغراق و مبالغه ای که در خور قصه گویی باشد سخن میگفت . سخن از مکر یا نیکی زنان ،از غیرت یا عشق مردان ، از حسادت زن پدر ، خیر و شر سفر و تجارت ، مقابله با دزدان و راهزنان و یا شکست از آنان،از سلاطین و روستاییان،طرز فکر و پیشه مردم ،مراسم آئینی،شیوه زندگی ، از حیوانات اهلی،درندگان، خزندگان، پرندگان و …
از میان آسئنک‌های فراوان سنگسری زبانان همچون گلیم‌گوش، جمشید ‌و ‌زَرشه، گل‌آقاخوُن، اسمال‌طلایی، سلطان‌گو، دختر نارنج، شاه‌پریان، بی‌بی، جاسوس، اَسم‌کُره، ملک‌ابراهیم، هفت‌برارَکو، چَسته‌ای آسئنک، خَلی‌کار نَکِره، عجوک‌و وجوک، کَک و مورجا، مرجاوُ و … را می‌توان نام برد.
بعضی از آسئنکهای تخیلی و شیرین سنگسری به زبان شعر و موزون و گاه فانتزی خوانده یا گفته می شد . مثلاً داستان کوتاهی را از زبان گنجشک و به صورت شعر برای کودکان می گفتند که در ذیل نقل می شود :
مَرجاو و بئشو داری سَر گنجشکه رفت روی درخت
چوکوّلو بئژِ خالی سَر نوک زد روی شاخه درخت
می یا اَمشُ مَ برار اینده گفت امشب برادرم می آید
شینشو چار په دار اینده فردا شب چاروا دار می آ ید
مَ بره دِ ژَن پینده برادرم زن می خواهد
خلی خاره ژن پینده زن خیلی خوب میخواهد
نومدار و اٌ مه سلیمه پینده اً مه سلیمه نامدار را میخواهد
نی دل دِ واژار پینده دل او را بازار میخواهد
اَشرفی گلبئندو پینده گردنبند طلاو اشرفی می خواهد
رنگ وا رنگ لاولو پینده لباس رنگارنگ میخواهد
نمود دار کهِ و یاله پینده خانه ای زیبا و بزرگ میخواهد
پَندَری و سه دری پینده پنج دری و سه دری(اتاقهای پذیرایی) می خواهد
گل دار و سُوزی پینده درختهای پر گل و سبزه می خواهد
مثلی دربندی رَز آلو پینده مثل باغ آلوی دربند میخواهد
حصار دِ کیله پینده حیاط و جوی می خواهد
لینگوُ لینگوُ و پینده شُر شُر آب می خواهد
….

برچسب‌ها:


یک پاسخ به “سیر تاریخی «آسئنک واژی » (قصه‌گویی) سنگسر و علل سیر نزولی آن در کشور”

  1. رعنا گفت:

    چه جالب.نویسنده اطلاعات جالب و کلی بیان داشته.احسنت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات