تاریخ : ۳ آبان ۱۳۹۱

با من همسفر شوید به «گوت»ی در سراچه ذهن که روی «گوتکمال» خاطره برپا شده،به صرف آب خنک چشمه و چای آتیشی و تام ته چین

سرت را خم می کنی و از «برگافه» وارد گوت می شویم. از همانجا  «کل» بخش وسط گوت یعنی «میان کارگه» دیده می شود و هم بخاری که از قابلمه برنجی که در حال جوشیدن است بلند می شود .

بوی برنج و عطر «اندژ»ی که زیر آن می سوزد فضای گوت را پر کرده است .شعله های آتش می رقصند و دود سفید آتش که بالا می رود  در زیر تابش نور آفتابی که  از روزنه های گوت به داخل می تابد، به شکل ستونهای رویاانگیز مهتابی دیده می شود.

د رامتداد نگاهت یک کیسه سفید می بینی که به یکی از «گوت چو» ها آویزان است و هم خانمی را که با چهره ای مشعشع از مهری مادرانه ، در حال باز کردن کیسه است تا از «شقه» زیر کیسه قدری گوشت برای ته چین جدا کند.

 پایین تردر «میان کارگه » دختربچه ای می بینی با لباس گل گلی واندامی نحیف اما در چشمانش آنقدر ذوق و شور هست که گویا نیمی از اندامش چشمانش است؛او دارد در یک کاسه مسی  با یک گوشتکوب چوبی سیر می کوبد.

پاین تر در بخش آخر گوت یعنی «پش کارگه» دختری را می بینی که از کنار شلنگ آبی که در بخش انتهایی گوت کار گرفته شده در حالیکه  یک آبکش مسی در دست دارد، بلند می شود .صدای شر شر آب را می توانی بشنوی،در آن آبکش سیب زمینی ،به ،هویج و چغندر شسته شده قرار دارد. دختر بچه اول دارد به سیرهای کوبیده شده ماست و ادویه اضافه می کند.حالا برنج آماده  دم کردن است.

 چه زیباست! پیش از سیر کردن سلول،چشم را سیر می کند.

اینجا گوت ماست و آن دختری که پر از ذوق کودانه است منم،به گوت ما خوش آمدی… روی تخت بشین و یک چایی بخور،در همان فنجانهای چینی سفید که گلهای نارنجی دارد.در سبد کنار سماور است،همان دختر کوچولو چند ساعت پیش شسته است.

حالا که داری بیرون می روی می بینی که آن بانویی که چهره اش از آفتا ب عشقی که در قلبش خانه دارد روشن و نورانی است در حال بیرون دادن برخی از ذغال های سرخ به بیرون «کل» است تا به این وسیله از شدت حرارات غذا بکاهد.زیرا برنج دم شده است وحالا باید با حرارت ملایم «خاریوو دم بنجه».

آمده بودی که «دستگیرچو» برداری و دوباره به «بره »برگردی .آخر زمان شیردوشی صبح است.

حالا از بره می گردیم،وارد گوت می شوی. بوی تام ته چین تمام گوت را پر کرده. (این بو را باید درک کرد و توصیف آن برای فردی که تجربه اش نکرده،بی فایده است) . و تو بعد از ساعتها فعالیت سخت واقعا گرسنه ای . روی «پلاس»های خوشرنگ  بخش نشیمن گوت یا همان «تخت»، آفتاب نقش های نورانی درست کرده.صدای پاهایی که به سرعت قدم برمی دارند و حرف زدن کودکانه دو دختر بچه به گوش تو می خورد، سایه هاشان روی گوت می افتد. همان دخترهای کوچولویی هستند که در پخت غذا کمک می کردند.آنها  با «تلو»های پر از آب که از شدت سنگینی ،اندام کوچکشان را کج کرده  در برگافه ظاهر می شوند.از چشمه برایتان آب خنک آورده اند.

دختر کوچولوها بعد از ریختن آب برای افرادی که از بره برگشته اند دوباره به میان کارگه می روند . یکی شروع به ریختن ماست در کاسه های مسی بزرگ می کند و دیگری در کشیدن غذا کمک می کند.

حالا سفره روی فرشی از رنگ و زیر بازی انوار آفتاب  پهن شده ، «لنگری» «تام»-ی که  با گوشت تازه سنگسری و سبزی صحرایی همراه با خوراکی هایی مثل چغندر و سیب زمینی روی آتش پخته شده با ماستی که مزه و عطرش را شاید جای دیگری نتوان یافت .

نوش جان

توضیحات: *گوتکمال: فضای خانه مانندی که قبل از برپا شدن سیاه چادر برآن، طراحی و ساخته شده است./ *گوت:سیاه چادر عشایر سنگسر/*کل: سازه اجاق مانندی از گل /*اندژ:نوعی هیزم /*گوت چو:چوب هایی که برای علم کردن سیاه چادر استفاده می شوند./*دستگیرچو:چوب دست که یکی از مصارف آن هدایت گوسفندان است./ *بره:مکان و زمان شیردوشی/ *پلاس:گلیم/ *لنگری:نوعی ظرف /*تلو:ظرفهایی با بدنه بزرگ و سر تنگ/*تام:پلو

برچسب‌ها:, ,


21 پاسخ به “« بوی ته چین تام » به بهانه جشن تیرمویی سیزده”

  1. آرش خوبانی گفت:

    به یاد خانه‌ی مادربزرگ. روزهایی سرشار از زیبایی.

  2. آرش خوبانی گفت:

    به یاد خانه‌ی مادربزرگ.

  3. روح االله مستخدمین حسینی گفت:

    واقعا دیگی یه چیز دیگست یاد خیل افتادم ممنون از عکس هایی که گذاشتید

  4. فرزانه غنیان گفت:

    مست بوی تهچین شدم

  5. مهدی ... گفت:

    سلام بر سنگسری دوختر.از ابراز لطفتون ممنونم
    منتظر کامنت های بعدی شما هستم.
    موفق باشید.

  6. درمگ گیر (dormag gir) گفت:

    خب الحمدالله که مشکل چغندر بخیر و خوشی حل شد

  7. سنگسری دوختر گفت:

    از ابراز لطف تک تک دوستان به ویژه مهدی…،سپاسگزارم.

    مهدی عزیز آنچه نوشتی همان حرفهای دل من است اگر به جای نه نه معصومه ،نه نه زهرا بگذاریم و این رسم روزگار است که همه می روند و تنها مهر می ماند.رحمت به بانوان مهر یعنی مادربزرگان خوشدل و خوش زبان ما

    هاجر و مهدی عزیز به نظر می رسه تنها مشکلی که متوجه متن هست همون چغندر باشه که حواسم نبود به اینکه در فصل خیل وجود چغندر بعیده . چشم،من بعد سعی می کنم بیشتر دقت کنم.
    جناب اس اس عزیز درود ، از حمایتی ته ممنونی دوستی عزیز

  8. هاجر گفت:

    درود بر خیال پردازی تو اما:
    1- در فصل خیل و ییلاق هنوز چغندر که برداشت نشده!!
    2- جشن تیرگان (تیره موئی سیزده) در 23 آبان برگزار میشود که دیگه کسی در خیل نیست !!!

    • اس اس گفت:

      به نام خدا
      هاجر خانم سلام
      ببخشید ، فکر میکنم در متن بالا سنسگری دوختر به صورت کلی مراتب را بیان داشته نه اینکه منظور او این باشد که تام تیرمویی سیزده رادرییلاق پخته باشند ضمن اینکه یکی از بستگان ما در حال حاضر هم در ییلاق به سر میبرد و مقید به پختن تام تیرمویی سیزده و جالب تر اینکه علاوه بر دامداری کشت چغندر را که این همه شما به آن گیر دادید ،انجام میدهد .

  9. بیدقی فر گفت:

    سلام و سپاس عالی بود

  10. سنگسری دختر گفت:

    سنگسری عزیز درود
    دقیقا همینطوره که فرمودید و به همین دلیله که شنیدن تاریخ فرهنگ بومی از زبان مسن ترها شیرینه.
    مهدی عزیز درود
    لظف دانده عامپور.
    هاجرجان درود
    اگر عکس ها قدری نامرتبط هست ببخشید عزیزم از آن جهت است که عکس های محدودی در دست دارم.اگر دوستان با ارسال عکس های مرتبط به غنای گنجینه عکسم کمک کننند موجب امتنان است.
    معمولن مهمان که به خیل می آمدند با خودشون صیفی جات می آوردند. خوب اون چغندر و هویج را شماها که مهمان این سفر ذهنی هستید،آوردید دیگه.

  11. مهدی ... گفت:

    سلام بر سنگسری دختر .امدت خسته نبه

    وقتی به خیل رضاباد سنگسر میری و با داز – کندال و اندژ و کندوک چای و با کمابریژ – دنبه – دونه و گوشت ( دیگی ) را برای خانواده درست می کنی خستگی های روزانه ناشی از کار از روح و روان و تن وجسمت بیرون می ره
    سنگسری دختر ما را هم بردی به حس و حال خیلمون ونه نه معصومه.اما افسوس که او در میان ما نیست افسوس.
    یاد نه نه معصومه و خیلش بخیر.
    یاد دوران بچگی و شور و اشتیاق رفتن به خیل بخیر
    زمانی که می رفتی به خیل و می گفت :((نه نه امشو ارشه کرون دانن)) و ما که از خوشحالی نمیدونستیم چکار کنیم
    زمانی که برای نوه ها دیگی و ته چین ناب سنگسری درست می کرد ، اما افسوس که آن دوران شیرین تمام شد
    یادش بخیر یادش بخیر…..

    از برگزارکنندگان آئین تام سیزده تیرمو واقعا تشکر می کنم . دمتان گرم

    پاینده باد مهدی شهر ( سنگسر )
    چو سنگسر نباشد تن من مباد

  12. علی - م گفت:

    به قول هاجر ، تیره موی سیزده تام در گوت و خیل ؟!

    ما که اینا رو توی خیل و گوت ندیدیم و نه تجربه کردیم .!!

  13. هاجر گفت:

    چغندر و تیره موی سیزده تام در گوت وخیل ؟؟؟

  14. مهدی گفت:

    سلام
    متن بسیار جالبی بود قلم زیبایی دارید
    ذهن انسان ناخواسته به سمت خیل وزیبایی هایش روانه می شود
    در پناه حق مستدام و عمر پربرکتی داشته باشید

  15. حمیدرضا(hamidsangesar) گفت:

    سنگسری دوختر مرسی که خاطرات تجلی گاه خداوند (خیل) را مجدد برامون زنده کردید .

    بوی ته چین تام میاد ….

  16. سنگسری گفت:

    درود سنگسری دختر که خاطرات خیل را دوباره برامون زنده کردید .
    بچه که بودیم برخی چیزها را رو دیدیم که دیگه الان بچه های ما یا نمی بینندشان و یا خیلی کم آن ها را می بینند. همان طور که خاطرات بزرگان ما درباره خیل و … برای نسل های بعدی تعجب آور است

  17. سنگسری دوختر گفت:

    جناب سرباز کوروش،درود
    متشکرم عامپور/من هم متقابلا از نظرات دوستان انرژی می گیرم برای قلم زدن در مورد زندگی در تجلی گاه خداوند(خیل)
    آقای حمید عزیز،درود
    متشکرم عامپور از دیدگاه هایتان که موجب می شود این حقیر بازخورد نوشته هایم را بتوانم بسنجم.با نظر شما در مورد غذا کاملا موافقم،گاهی غذا بهانه می شود برای دور هم بودن ،برای مهر ورزیدن و بخشیدن و ..و آن بار مهر و صمیمیتی که بر آن غذا سوار می شود ،سیرکننده تر است.

  18. حمید گفت:

    سلام
    خیلی وسوسه انگیز است
    آنچه که غذارا برای ما دلنشین میکند نه خود غذا بلکه فضای جغرافیای زمانی و مکانی و معنویست که به آن هویت میدهد .

  19. سرباز کوروش گفت:

    به نام یزدان پاک
    سنگسری دختر، درود
    راستش در محل کار احساس کسالت میکردم متن شما باعث سفری کوتاه (در ذهنم ) به ییلاق شد، تمامی خاطرات خیل برایم تازه شد و انرژی مثبت زیادی گرفته و دوباره آماده کار شدم ، از شما سپاسگذارم که با نوشته ات کمکم کردی تاادامه کار دهم.
    همچنین با توجه به نزدیکی پخت تام سیزدهی تیرمو امیدوارم همه سنگسریها این غذا را در کنار خانواده ، با دلی شاد و با سپاس از اهورا مزدا نوش جان نمایند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات