تاریخ : ۲۶ مهر ۱۳۹۱

فرستادگان سیاسی، فرهنگی، نظامی و بازرگانی کشورهای اروپایی و آمریکایی به ایران و جهان سوم، نوعا از زمرۀ مستشرقان و دانشمندان معروف کشورهای خود و از اساتید دانشگاههای معروف بوده اند که کار اصلی آنها، مطالعه، پژوهش و گردآوری اطلاعات مستند و مورد مشاهده آنها نسبت به محل و حوزه های ماموریت خویش بوده است که عمدتا در قالب سفرنامه های تاریخی و گزارش های ادواری آنها ثبت و ضبط شده است،این مستشرقان در راستای تامین منافع دولت متبوعه خود و با اهداف دراز مدت اطلاعات ذیقیمتی را از فرهنگ ، منابع در آمدی و وضع اقتصادی نقاط مختلف جمع آوری و مکتوب می نمودند. پاره ای از آنها به عنوان اطلاعات سوخته از دست دولتمردان اروپایی خارج و در اختیار محققین ما قرار گرفته است که در نوع خود با ارزش و دارای کاربرد تاریخی می باشد. یکی از این سفرنامه ها مربوط به کلنل برسفرد لوات کنسول دولت انگلیس در استرآباد می باشد{ از طهران به استرآباد و تعیین وضع جغرافیایی عرض راه از طهران به استرآباد مابین سنه 1881 و سنه 1882 مسیحی (مطابق سنه 1298 و سنه 1299 هجری) } که 130 سال پیش از  راهی غیر معمول فاصله تهران تا استر آباد  را طی کرده است.

چند بخش که مرتبط به ایل سنگسر می باشد از سفرنامه جدا و تقدیم می گردد.

منزل شانزدهم از ارجمند به فیروزکوه

شش ساعت قبل از ارجمند حرکت کردیم و یک ساعت و نیم از ظهر گذشته بود به فیروزکوه رسیدیم راه از کنار رودخانه نمرود بود. تا آنکه به قریه سیلی وان رسیدیم. اراضی اطراف رودخانه وسیع‌تر و همه مزروع بودند. و در دامنه کوه‌ها نیز زراعت کرده بودند. ولیکن به جز قریه  واسنتک، دهی نمایان نبود. سیلی‌وان ده کوچکی است در کنار رودخانه نمرود. در سمت جنوب شرقی آن صحرای مرتفع فیروزکوه واقع است که یکصد و پنج ذرع ارتفاع دارد. این صحرا شبیه است به صحرای کوهستان عراق و در بعضی جاها چمن است. و آلاله و گیاه معطر دارد. کوه‌های فیروزکوه برای شکار شاهنشاه قرق است. برای تحقیقات جغرافیایی بالای این کوه‌ها رفتیم ولیکن به جز یک آهو شکاری ندیدیم. از محل مرتفعی که به این صحرا نظر می‌افکنی، نهرهای آب متعدد مشاهده می‌شود که در این کوه‌ها و دره‌ها جاری است و داخل رودخانه نمرود می شود احتمال کلی می رود که در سوابق ایام در فیروز کوه باران بیشتری می امده است مادامی که ما در فیروزکوه توقف داشتیم همه روزه ابر از طرف بحر خرز به فیروزکوه می‌آمد و می‌بارید وقتی که بالای صحرا می‌رسید هوای آنجا گرمتر بود و ابرها متفرق می‌شدند. اگر این مملکت در تحت دولت دیگری بود در این صحرا اشجار غرس می‌کردند و اهتمام می‌نمودند که آنجا را جنگل نمایند. گذشته از اینکه هوای اینجا بهتر می شد و مایه برای سوخت زغال داشتند و به علاوه آب زیاد می‌ شد و اراضی پایین این صحرا واقعه در سمت جنوب را زراعت می‌کردند. ولیکن با وضع حالیه جنگل طبرستان سال به سال کسر می‌شود. از سمت جنوب جنگل را برای زغال می‌سوزانند. و از سمت شمال درخت‌های گردو و چوب‌های سخت را برای چوب نجاری و غیره بی‌قاعده می‌برند. و همه چوب جنگل تمام خواهد شد. و هیچ امید نیست که دولت ایران از این محافل بیرون بیایند و در صدد آبادی جنگل باشند.

شهر فیروزکوه را اما ژورناپیر توصیف نموده است یک عمارت تلگرافخانه دارد که ما خواستیم در آنجا منزل نمائیم ممکن نبود. کس دیگری در آنجا منزل کرده بود. این خط تلگراف را به حکم شاهنشاه به سمنان کشیده‌اند ولیکن مخابره تجارتی به هیچ‌وجه نمی‌شود تلگرافچی فیروزکوه روز بعد از درود بدیدن ما آمد و او می‌گفت که اهل فیروزکوه خیلی خسّت دارند و با وجود آنکه همه با مکنت هستند هرگز گوشت گوسفند نمی‌خورند و برای ارزانی گوشت بز می‌خورند. در بازارهای فیروزکوه به جز مأکولات رسمی چیز یافت نمی‌شود حتی شمع گچی هم نبود. در ایران نعل‌ساز و نعل‎بند جدا هستند و به اندازه پای هر اسب نعل نمی‌سازند. نعل‎بند سم اسب را آن‌قدر می‌تراشد که نعل اندازه می‌شود. در افغانستان و هندوستان نیز این رسم معمول است.

چون در شهر محل منا سبی برای توقف به‌دست نیامد، ناچار در خارج شهر در کنار رودخانه گور سفید، چادر زدیم. باد شمالی روز و شب اذیت می‌کرد. و همه روزه هوا ابر بود. اما باران نمی‌آمد. در فیروزکوه یک چاپارخانه مخروبه دارد و سه رأس اسب چاپارخانه که خیلی مفلوک بودند و در چمن می‌چریدند.

منزل هفدهم از فیروزکوه به چشمهکبود

چون  ماژورنا پیر  از راه گور سفید به فولاد محله رفته بود و جغرافیای آن راه تحقیق کرده بود، ما راه دیگری را انتخاب کردیم و پنج ساعت و بیست دقیقه کم از فیروزکوه حرکت کردیم و سه ساعت بعد در سمت شمال شرقی رودخانه گور سفید به گدوک شاه عباس رسیدیم پای گدوک کاروانسرا خرابه بود که می‌گفتند از بناهای شاه عباس کبیر است.

راه از یک صحرای وسیعی بود که متدرجاً ارتفاع پیدا می‌کرد ارتفاع اراضی فیروزکوه دو هزار و دویست و سی ذرع بود وقتی که پای گدوک شاه عباس رسیدیم، ارتفاع زمین به دو هزار و ششصد ذرع رسید. چاروادار و مکاری که زغال و چوب و غیره به طهران حمل می‌کنند، غالباً از این راه می‌روند. این راه از گدوک شاه عباس داخل دره تند می‌شود و از آنجا به جنگل مازندران می‌رود. ما در سمت راست گدوک از راه کوهستان واقعه در سمت شرقی رفتیم و از چندین دهات مازندران عبور نمودیم. مازندرانی‌ها در فصل تابستان با گله و رمه خود به این دهات به ییلاق می‌آیند. لباس و وضع این دهات با وضع اهل دهاتی که تا آنجا دیده بودیم. تغییرات کلی داشت. مردان مازندرانی همه کلاه پوستی بزرگ در سر دارند و یک نیم تنه و شلوار تنگ دربر می‌کنند. و پا را با پاتابه مثل اهل شمال هندوستان کشمیر می‌پیچند و زنان آنان پیراهن قرمز ابریشمی و زیر جامه آبی رنگ می‌پوشند و روگیری در میان ایشان معمول نیست. چشمه‌کبود، قریه بسیار کوچکی است چشمه آب خیلی خوبی دارد و در آنجا به جز شیر و علف چیزی یافت نمی‌شود. راه کوهستان بسیار سخت است و کوه‌ها همه خشک هستند ولیکن در قلل جبال در سمت شمال جنگل مازندران نمایان است در حوالی چشمه‌کبود میوه به عمل می‌آید که موسوم است (به گل شوچر) که به زبان فرانسه آن را گروزی می‌گویند.

 منزل هجدهم از چشمهکبود به سِلش(سرلش)

راه این منزل بسیار سخت و دشوار بود و از وسط کوهستان به سمت شرقی می‌رفت. سِلش یک چمنی است که چند جریب زمین وسعت دارد. چوپان‌های اهل سنگ ( سنگسر) سِلش همه ساله در فصل تابستان بدآنجا می‌روند و در فصل زمستان این ایل در قریه سنگ سین واقع در حوالی سمنان سکنی دارند. در سِلش سیاه چادر می‌زنند و گله و رمه خود را در آن چمن می‌چرانند و از شیر بز و میش خود ماست و پنیر برای فروش درست می‌کنند. ایل سنگ سین (سنگسر) ایل بسیار معتبری است. و از سمنان الی خنک هر جا چمن خوبی دارد مرتع آنان است. در سلش چون به جز شیر و پنیر چیزی نبود آذوقه از منزل قبلی حمل نمودیم. ارتفاغ اراضی آنجا دو هزار و ششصد ذرع است. و قدر قلیلی در آنجا زراعت می‌شود. در این وقت حاصلی بدست آمده بود و رعایا مشغول درو بودند. بدین واسطه به مبلغ گزافی ما یک نفر دلیل راه از آنجا گرفتیم. در سلش بعد از آنکه از زحمت راه آسوده شدیم، من از کوه قدمگاه که در سمت شمالی نزدیکی  سلش  واقع بود بالا رفتم. و سه ساعت طول کشید تا آنکه به قله رسیدیم. از آنجا قله برفی کوه دماوند نمایان بود.

منزل نوزدهم از سلش  به چشمه (چاشم)

این منزل هفت فرسنگ مسافت داشت. صبح شش ساعت و نیم به ظهر مانده حرکت کردیم و از سمت شرقی از راه یک دره کم عرضی روانه شدیم در بعضی جاهای این دره زراعت بود. و ایل سنک سین سیاه چادر زده بودند. در عرض راه درخت‌های ‌سرو، و درخت‌های جنگلی متدرجاً زیاد می‌شد. بعد از آنکه دو فرسنگ مسافت طی کردیم به تنگه روزیه رسیدیم. راه این تنگه بسیار سخت و خطرناک بود. ولیکن منظر خوبی داشت. از چشمه روزیه که چشمه معتبری است گذشتیم. آب این چشمه مثل یک رودخانه جاری است سه ذرع عرض و نیم ذرع عمق دارد، و از شکاف کوه بیرون می‌آید. میگویند  همیشه جاری است و هیچوقتی قطع نمی‌شود. از چشمه روزیه در کنار رودخانه رفتم این رودخانه به سمت شمال کوه قدمگاه می‌رود و از آنجا رودخانه عظیمی شده موسوم می‌شود به رود بتلار و از آنجا به بحره می‌رود. یک فرسنگ که طی مسافت کردیم به کوه سختی رسیدیم از آنجا بالا رفتیم قریه معتبر چشمه در دامنه کوه نیزوه (نیوا) از دور مشاهده می‌شد. از این کوه که گذشتیم بعد از یک فرسنگ دیگر راه در وقت ظهر به منزل رسیدیم. در ده چشمه زراعت بسیار می‌شود و رودخانه که در کوه نیزوه جاری است از وسط این ده می‌گذرد. اهل چشمه همه سید هستند و مکنتی ندارند. در نزدیکی ده امامزاده است. اطراف آن درخت‌های گردوی کهن دارد که به مازندران می‌رود. می‌گویند قاطر باردار از این راه می‌تواند عبور نماید کوه نیزوه چهارهزار و پانصد ذرع ارتفاع دارد و با اسب می‌توان به قله آن صعود نمود. می‌گویند شکارگاه خوبی است. چون هوا ابر و مه بود، بالای کوه نرفتیم. می‌گویند بیست سال قبل تراکمه تا این کوه می‌آمدند و دهات را چو می‌کردند.

منزل بیستم از چشمه به کرند

شش ساعت و چهل دقیقه به ظهر مانده حرکت کردیم و از سمت جنوب شرقی از کوهستان پست روانه شدیم تا اینکه به سرچشمه رودخانه کوریا (خوریه) رسیدیم. دره این رودخانه یک ربع فرسنگ عرض دارد و اطراف آن همه زراعت می‌شود. اراضی آنجا از دو هزار و پانصد ذرع به سه هزار ذرع ارتفاع می‌رسد. در این محل ارتفاع که به رودخانه کوریا رسیدیم یک رودخانه دیگر از سمت چمن الی میران (آساران؟) که از رشته کوه جاری است داخل رودخانه گوریا گردید و قدری که پائین‌تر رفت رودخانه که از دره چاش (جاش) جاری است مزید بر آن شد. از صحرای مرتفع الی میران واقعه در سمت راست که گذشتیم بعد از سه ساعت راه به دامنه کوه نیزوه در محلی که سرچشمه رودخانه تیلار و گوریا از رودخانه که به سمت صحرای دامغان می‌رود رسیدیم. بالا رفتن از کوه نیزو دشواری نداشت. دو ساعت و نیم به ظهر مانده به صحرایی رسیدیم که سه هزار و یکصد ذرع ارتفاع داشت. و از آنجا قله کوه دماوند نمایان بود. این صحرا یک فرسنگ مربع می‌شود و به سمت شرقی می‌رود و موسوم است به صحرای خنک(خینگ). ایل سنگ سین در این صحرا منزل می‌کنند. آب فراوان و چمن خوب دارد. در نقشه‌های قدیم نوشته شده که چمن خنک پنجاه فرسنگ مرتفع می‌شود. لیکن به طور تحقیق بیشتر از سه یا چهار فرسنگ نخواهد بود از سمت جنوب منتهی می‌شود به کوه شهمزاده (شهمیرزاد)و از سمت شمال اتصال می‌یابد به صحرای پست که به طرف آهوان می‌‎رود. از خنک به سر راه فولاد محله رسیدیم و از آنجا از دو دره پست که رودخانه نیزوه از وسط آن عبور نموده به سمت دامغان می‌رود گذشتیم و به چمن کرند(خرند) رسیدیم در آنجا بره و شیر و تخم‌مرغ و جوجه فراوان بود. اما جو بدست نمی‌آمد. شبان‌ها علف جمع ‌می‎‌کردند و در شرف حرکت بودند که به قشلاق مازندران بروند.

منزل بیست و یکم از کرند به فولاد محله

در این روز هوا مه داشت باد شمالی نیز می‌آمد و قدری سرد بود. اگر فصل اوایل اسد بود هوا برودتی داشت که ما محتاج  بالاپوش بودیم. از دره حوسکو (هسکو) حوالی صحرای کرند روانه شدیم این دره بسیار کم عرض بود. دو کوه مرتفع در اطراف داشت. بعد ا ز چند فرسنگ طی مسافت به محلی رسیدیم که موسوم است به رسم رودبار در آنجا دره و سعتی  پیدا کرد. راه فولاد محله بعد از یک فرسنگ و نیم مسافت که از کوه پلور می‌گذرد از این دره خارج می‌شود. و از آنجا به سمت شمال می‌رود و از کنار دو مرتفع عبور نموده به کوهی می‌رسد که بالا سر فولاد محله واقع شده، و پانصد ذرع ارتفاع دارد. در عرض راه به قریب یک فرسنگ مسافت سیاه چادر است. در ایلات مازندرانی و غربال بندها و غیره منزل کرده‌اند، و هر دسته مرتع جداگانه دارند. و از برای خود زراعت جو و گندم می‌کارند در این وقت همه مشغول جمع‌آوری محصول بودند. دو ساعت بعدازظهر وارد فولاد محله شدیم. نه ساعت راه آمده بودیم. فولاد محله ده معتبری است که قریب پانصد نفر جمعیت دارد. این ده در یک زمین مرتفع مدور واقع شده. و اراضی اطراف آن همه زراعت می‌شود و آب قنات دارد. خانه‌های این ده همه سقف مسطح دارند و دیوارها از گل چینه ساخته شده است. در وسط ده خرابه یک برج قدیمی نمایان است. اطراف ده باغات بسیار است. یک باغ وسیع که درختان چنار کهن دارد موسوم به باغ سرتیپ. این باغ را ابراهیم خان سرتیپ حاکم هزار جریب بنا نموده است. هزار جریب در سمت شمال غربی ده واقع است. در حوالی فولاد محله دهی هویدا نبود و کوه‌های اطراف همه خشک بودند ولیکن از سمت شمال جنگل عظیم طبرستان نمایان بود. از فولاد محله کوه موسوم  به شاهکوه مشاهده می‌شد. راه مستقیم از فولاد محله به چهار ده راهی است که از دره  شرقی از راه چشمه اعلی  دامغان می‌رود و راه دیگر از محاذی آن در دره تنگه سیری می‌رود و چون این راه غیرمستقیم در نزد علمای جغرافیا غیرمعلوم بود. ما این راه غیرمعمول را انتخاب کردیم.

منزل بیست و دوم از فولاد به پیشرت

در این روزنه ساعت تمام راه رفتم دو ساعت بعد از حرکت از فولاد محله راه متدرجاً بالا رفت تا آنکه از دو هزار و دویست ذرع به دو هزار و چهارصد ذرع ارتفاع رسید. راه از آنجا در کنار رودخانه که از وسط تنگه شاهپور می‌گذرد عبور نموده به تنگه سیری می‌رسید. از بالای کوه تنگه سیری منظره خوبی دارد. این دره درخت زیاد دارد و چند دره در آنجا واقع است. که این باغات دارند. اسامی دهات و لنا، تبلسه، کرات. آب این دهات در سمت شمال به تنگه شار آب می‌رود در سمت شرقی دره سیری چشمه‌های آب معدنی بسیار است و مخصوصاً در صورت یک چشمه آب گوگردی دارد که مردمان مریض و آنهائی که وجع مفاصل دارند بدانجا زیاد می‌روند. و این آب برای آنها نفع کلی می‌بخشد.

پیشرت قریه کوچکی  است و اطراف ان درختان گردو  و  غیره است یک چشمه آب دارد. درختان این ده خیلی خوب است. و به خاطر می‌آورد درختان انبه هندوستان را در عرض راه از چندین دره و دربند عبور نمودیم. همه جا جنگل انار وحشی و غیره بود و کبک زیاد داشت.

برگرفته از: ترجمه سفرنامه لیوتنان کلنل برسفرد لوات/ از محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه؛ به‌کوشش خدیجه اعتصامی

کتابخانه مجلس شورای اسلامی

برچسب‌ها:,


5 پاسخ به “ایل سنگسر در سفرنامه لیوتنال کلنل برسفرد لوات از طهران به استرآباد”

  1. با تشکر فراوان از حسن نظر دوستان بزرگوار
    اسناد مکتوب تاریخی راجع به گذشته سنگسر و ایل سنگسر باید بسیار زیاد باشد که البته فرصت مطالعاتی کافی و رجوع به کتاب ها و متون قدیمی ضروری است.
    در مورد متن فوق اصل نوشته کنسول انگلیسی در دسترس نیست و مترجم احتمالا برداشت های خود را از دست خط انگلیسی استخراج کرده و بر اساس تلفظ خود از حروف انگلیسی برگردان کرده است و خود اطلاعی از منطقه نداشته است. به همین علت مشاهده می شود که چاشم را چشمه، خینگ را خنک، خرند را کرند، نیزوا را نیزوه،خوریه را کوریا، آساران را الی میران و سنگسر را سنگ سین ترجمه کرده است، که البته در تایب و ویرایش نیز دقت نشده و جملات یا حذف و یا دگرگون شده است.
    کشف یادداشت اولیه کنسول انگلستان به احتمال حاوی اطلاعات دقیق تری خواهد بود.

  2. کساییان گفت:

    در هیچ سند تاریخی سنگسر به نام سنگ سین نبوده است
    این نام از کجا آمده است؟

  3. با سلام و درود
    جناب آقای دکتر سعیدی، بسیار مطلب جالب و هیجان انگیزی بود. ضمن سپاس از حضرتعالی،از همشهریان عزیز درخواست دارم اگر با نمونه های دیگری از این دست سفرنامه ها و مطالب برخورد کرده اند برای استفاده همگان بخصوص نسل جوان جهت آشنایی با فرهنگ و تمدن چند هزار ساله ایل سنگسر منتشر نمایند.
    سربلند و سرافراز باشید.

  4. سنگسری گفت:

    درود بر دکتر سعیدی . مقاله بسیار جالبی بود .استفاده کردیم . امیدواریم باز هم از این کارها از شما ببینیم . ممنون

  5. سرباز کوروش گفت:

    بنام اهورا مزدا
    جناب آقای دکتر سعیدی ، درود
    کار تحقیقی بسیار جالبی بود ، از اینکه این کار بسیار مفید را در اختیارمان قرار داده تا از اطلاعات آن استفاده کنیم بسیار سپاسگذارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تبلیغات